طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

عروس مرده

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۶ ب.ظ

شب بود .تو پنجره را باز کرده بودی .باد پرده ی پنجره را می تکاند . چراغ را که خاموش کردی،در را که بستی من یکهو پرت شدم توی چند ماه پیش . همان موقع که زندگی زیر یک سقف را شروع نکرده بودیم. چقدر این اتاق پر از حس عاشقانه بود.... روحم پر از حس عاشقانه شد ! تو هم انگار یک چیزهایت شده بود که دستت را شانه کردی بین موهایم . و هی بوسه پشت بوسه نشاندی روی پیشانی ام. انگار این حس ها را جا گذاشته بودیم اینجا . توی همین چند قدم در چند قدم . تو مثل سابق توی قلبم تپیدی و من چقدرررر دلم برای "تو ی آن روزها" تنگ شده بود . 

.

.

.

میدانید چیست ؟ برگردید و سر بزنید به مکانهایی که روزگاری پر از عاشقانه اش کرده اید . برگردید و چند نفس توی هوایش ریه تازه کنید ...این مکان ها پتانسیل آن را دارند که شما را یکهو پرت کنند توی همان حس و حال سابق .

 برگردید به آن "من عاشق " سابقتان . روزمرگی مثل عنکبوت میماند تا به خودتان بیاید بیگانگی تنیده دور رابطه تان ...



من این تکرار عاشقانه را مدیون ایمان هستم که با گریه هایش مجبورم کرد شب را  خانه مادرشوهرم بمانم برگردم به آن اتاق و یکهو  همه چیز زنده شود



  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">