طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

چطور میشه ؟

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ق.ظ

من اونقدرها که باید قوی نیستم. قوی نیستم که در مقابل یه آدم رنجور شکست خوردم . من نتونستم اونو از رنج هاش بکشم بیرون. منم توی رنج غرق شدم ، منم شدم یه آدم رنجور. من مدتها تو تنهایی گریه کردم بعد پوستم کلفت شد بعد سخت شد بعد تلخ شدم عصبی شدم از کلمات آدم ها دنبال تفسیر گشتم . من از تظر موقعیت پیشرفت کردم اما این پیشرفتم از روی امید نبود از روی عصبانیت بود از روی باید دهنش رو ببندم باید روش رو کم کنم ... فانتزی هام رو یادم رفته گاهی که اشتباهی رؤیاها و تصورات سابق یادم میوفته غصه م میگیره من خیلی وقته رویا نساختم. رؤیای روزهای دور . من تا خرخره توی روزمرگی ام ....

چطور میشه آدم نذاره  بمیره؟ من فکر کنم دارم میمیرم! 

  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">