طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

تو را چه شد ؟

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ق.ظ

صندلی های رنگی کافه با دیوارهایی که روشون نقاشی مدرن شده و شیشه های زنگی که از همه جا آویزونه و اون آهنگی که میخونه ... اینجا جای همیشگی مون نیس اما برای تنوع خوبه . تیرامیسو شکلاتی با شکلات تلخ و شیک نسکافه هیچ کدوم اون طعمی نیس که میخوام ! زهرا میگه لابد سلیقه ت عوض شده . بهش میگم اصلا حالم یه جوریه باید تست بتا بدم . میخنده و میفهمه دارم شوخی میکنم . من از تصمیم جدیدم میگم از شرکت و آموزشگاه و کلاسها ... از گل فروشی و کافه و ... زهرا تنها کسیه که من رو باور میکنه . این رو نه با حرفاش که با چشماش بهم میگه  . یهو وسط حرفام گفت رو منم حساب کن .  گفتم مگه میای تبریز ؟ سرش رو تکون داد . لبخند زد . لبخندش لبخند همیشه نبود . گفتم وااای کار تو تبریز پیدا کردین؟ سرش رو تکون داد و بعد با مکث گفت : من برگشتم .....هنوز نمیتونستم بفهمم منظورش چیه ؟؟ گفت من از مهر تبریزم  و الکی میگفتم میرم تهران و میام !!! گفتم چی؟ گفت قهریم و من دیگه قرار نیس تهران برگردم.... آخخخخخخ من چرا الان باید بفهمم؟؟؟؟  حالم از دیروز بده . تمام شب رو خواب دیدم . خوابهای در هم برهم . باورم نمیشه دوستم جونش رو ورداشته و از اون خونه زده بیرون . حتی لباس و ساک ور نداشته . باهمون تنها لباس تنش . تو اون تهران بی در و پیکر نصف شبی ... تنها ... غریب ... با هق هق گریه رفته ترمینال و ماشین گرفته و اومده تبریز . مرد باشی و نگی زنم کجا رفت؟ غیرت نداشته باشی و هول نکنی زنت تنها نصف شبی تو شهر غریب کجا میره؟ انقدر بی پناهش کنی که خیابون رو ترجیح بده به خونه؟ چطور میتونه آدم حتی یه زنگ نزنه تا دو روز ..... ؟؟؟؟ که مردی ؟ زنده اییی؟ ماشین چپ شد؟ دزدیدنت؟؟؟؟  من اگه زهرا رو نمیشناختم اگه نمیدونستم تا چقدر اهل سازش و کوتاه اومدنه چقدرررر صبوره انقدر خونم به جوش نمیومد !!! دیروز نه فقط من که عماد و داداشم و مامان و حتی بابا کلافه بودن بابا که انقدرررر خودداره وقتی کارهای پسره رو شنید از زور حرص گفت همچین ادمی رو باید بدی زیرش کنن بمیره !!! مردی که به زنش تهمت دزدی میزنه . تهمت بی آبرویی میزنه  مریضه آدم نیس !!  مرد زنش رو تو خیابون میزنه تا مردم بیان جداش کنن؟؟؟ زهرا میگه هیچ جوری نمیتونستم تو خیابون آرومش کنم من رو از ماشین هل داد بیرون و بعدش عین روانی ها میزد سر اینکه گفته بودم بریم شام خونه مامانم اینا . میگه بابا که اومد دنبالم شب رد دستاش رو که با عکس فرستاد برای بابای اون گفت پسرم میگه دخترت تو خیابون بی آبرویی میکرد زدمش. زهرا و بی آبرویی؟؟؟ زهرا حتی پول تاکسیش رو از راننده تاکسی نمیگیره که زشته آدم نباید دهن به دهن شه ... اونوقت زهرا هنوز امید داره به اون زندگی و به طلاق فکر نمیکنه . همه دردش اینه که اون آدم مریض بیاد دکتر و اختلال روحیش رو قبول کنه  و تحت درمان قرار بگیره . من اشک چشماش رو چیکار کنم وقتی گفت "وفا دنبال یه نقطه روشن میگردم دلم گرم شه برگردم به اون زندگی ولی نیست "

  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">