طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

خنکای نیمه شب

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۵ ب.ظ

عماد در بالکن و پنجره اتاق رو باز کرد. گفت بیا فکر کنیم به درک که همه جا گرد و خاک میشه ، بذار به جای خنکای کولر بعد مدتها باد طبیعی بشینه رو تنمون. باد پرده ی قدی و سفید اتاق رو تکون میداد. من سرم رو گذاشته بود رو سینه ی عماد که حالا نفس هاش آروم و مرتب و عمیق شده بود. اون آروم خوابیده بود و من فکر میکردم به مردی که عصرها هوس چای نعناع میکنه ، موسیقی کلاسیک گوش میده و وقتی دلش گرفت پیپ میکشه. به مردی که خستگیش رو موهای بهم ریخته ی پرکلاغیش و ته ریش ساده ش داد میزنه . به مردی که با بغض من نم اشک میشینه ته چشمهای اخموش. من این مرد رو با تمام کج اخلاقی هاش دوست دارم .

  • Vafa 1192

پاک کن

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۱۰ ب.ظ

یه راهی هم واسه اینکه خودتون رو از دیگران بگیرید اینه که دیگه هیچ کاری واسشون نکنید . دیگه کاری به کارشون نداشته باشید . دیگه قدمی براشون بر ندارید . دیگه تصمیم بزرگ و کوچیکی نگیرین . میدونید خودتون رو میتونید از زندگی آدما پاک کنین .

.

.

من خودم رو پاک میکنم !

  • Vafa 1192

شخص سوم

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۲ ب.ظ

اما هیچ وقت نباید شخص سومی باشد که سفره دلتان را باز کنید برایش... خیالش را از سرتان بیرون کنید که مینشیند دل میسوزاند مرهم میشود آب روی آتش میشود ... 


یک ماسک بخرید که یک شکل بیشتر ندارد و آن لبخند است . بخندید حتی شده به ریش خودتان .... 



  • Vafa 1192

جای سوم

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۵۸ ب.ظ

باید یک جایی باشد. یک جای سومی که وقتی تحمل خانه و أهالی ش را ندارید بزنید بیرون . برای مدتها بگیرید خودتان را تمام کسانی که دغدغه شان را دغدغه خودتان میدانید . ناراحتی شان را ناراحتی خودتان . خودتان را بگیرید از کسانی که همیشه برایشان بوده اید و همیشه باز بدهکارید....



جای سومی باشد که بروم که خودم را بگیرم از کسانی که همیشه طلبکارند و انگار من از روز ازل بدهکارشانم ...

  • Vafa 1192

خونه تکونی

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۳ ق.ظ

دیدین سیبیل گربه رو بزنین تعادلش بهم میخوره ؟ حس میکنم همه جای خونه گرد و خاکه  . تعادلم بهم خورده!

امروز میخوام خونه تکون کنم یه خونه تکونی اساسی !!!


  • Vafa 1192

لطفا پست را با اهنگ من و تو غزل شاکری بخوانید !

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۰۸ ب.ظ
قورمه سبزی روی اجاق قل میخوره . "من و تو" از توی گوشی پخش میشه و من دقیقا نمیدونم به چی فکر میکنم . چیزی ته دلم برای نقاشی کشیدن , برای  بازی آب و رنگ ضعف میره ....
پنجره بازه و باد پرده ی سفید پنجره رو تکون میده . آیکون جی میل گوشی سرخ میشه . دکتر نوشته وقت زودتری جز شنبه برای مشاوره نداره توصیه کرده قبل از اینکه شنبه رو از دست بدم رزرو کنم .
عماد تلگرام کرده پروژه رو به کجا رسوندی؟ من فکر میکنم هیچ جا ! تایپ میکنم" میخوام به اون دختره ایمیل بزنم ." مینویسه حتما اینکارو بکن .
من تکیه میدم به پشتی صندلی صورتم رو برمیگردونم سمت پنجره که باد پرده سفید رو تکون میده .زیر لب زمزمه میکنم با غزل " خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو/به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو/من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق/خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو....


پ ن : بعدا یه ویدیو میذارم !
کسی میدونه چطور میتونم ویدیو بذارم ؟



 


  • Vafa 1192

هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۰ ق.ظ

هنوز هم وقتی با یکی صادق نیستم نمیتونم زل بزنم تو چشاش . هنوز هم وقتی چیزی از کسی پنهون میکنم نمیتونم بشینم کنارش. هنوز هم وقتی وانمود میکنم ،نمیتونم گرم بگیرم ... هرچند لبخند بزنم . هرچند بخندم ،شعر بخونم . 

یه وقتهایی ما آدما کسی رو لازم داریم که ما رو بلد باشه. زبون بدنمون رو بفهمه . فرق نگاه و لحن و کارهامون رو تشخیص بده. یه کسی که بدونه وقتی داریم سرمون رو گرم کار میکنیم یعنی حالمون خوب نیس. وقتی این وقت شب لباس اتو میکنیم، کمد مرتب میکنیم ،وسایل رو هی جا به جامیکنیم یعنی نظم چیزی تو درونموم بهم خورده،که هر وقت بهم میخوره میوفتیم به جون خونه ، هی مرتب میکنیم هی میشوریم هی اتو میکنیم ... . ما آدمها گاهی با کارهامون حرف میزنیم گله میکنیم شکایت میکنیم . 

وقتی شوخی نمیکنم وقتی حرفی واسه گفتن پیدا نمیکنم وقتی نزدیک نمیام وقتی زل نمیزنم تو چشات ...وقتی کنار همه اینا لبخند میزنم و شعر میخونم و وانمود میکنم همه چی رو به راهه، یعنی یکی تو من هی داره تو چاه حرف میزنه. هی اون چاه پر میشه ، هی سیاه میشه هی من میشم سیاه چاله ! 

.

اینروزا حالم خوب نیس! 

اینروزایی رو میگم که رژیم گرفتم مرتب میرم پیاده روی ، هفته ایی دوبار استخر. 

اینروزایی که هی دم نوش و آلبالو خشکه ی خونگی میریزم تو کیسه های زیپ دار . 

ایوون رو میشورم و گلها رو آب میدم و برای مادر شوهرم که کمر درد داره غذا درست میکنم و خونه ش رو مرتب میکنم و باهاش چای میخورم و گپ میزنم . این روزهایی که به خواهر شوهرم زنگ میزنم که مهمون داره و قسم میدم که اگه کمک لازم داره مدیونه بهم نگه !!!!

این روزها که با مامان میرم بیرون و بازار و خرید و اتاق داداشم رو مرتب میکنم و مایو استخرش رو میشورم و لباسهاش رو تا میکنم .و یهو زنگ میزنم به بابا و حالش رو میپرسم . 




سرم رو میذارم رو مهر میگم خدایا پناه میبرم به تو از شر تمام حس های بدی که درونم رو پر کرده !!!!



میفهمید من داغونم ؟ من از همه دورم ؟ من پر از وانمودم؟

من مثل برجی م که هر آن بیم فرو ریختنش هست .

  • Vafa 1192

زن ریحانه است ؟

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ب.ظ
ایستادم درست کنار لبه . منتظرم موندم آدم های دور و برم دور شن بعد خودم رو خم کردم جلو شیرجه زدم توی آب . من فرو میرفتم توی آّب و تمام خستگی از من میزد بیرون .چند وقت بود که استخر نرفته بودم؟ چند وقت بود که اینطور خسته نپریده بودم توی آب ؟ سرم رو بیرون آوردم اکسیژن دویید توی ریه هام آخخخخخخخخخخخخ زندگی همین جاست ! باز خودم رو کشیدم زیر آب . زیر آب صدا ها گنگ و دور و نامفهوم میشدن درست مثل تصاویر بدون عینک . همه جا به طرز زیبایی آبی دیده میشد . هوای ریه هام توی حباب های ریز و درشتی میرفتن بالا و من میرفتم پایین تر . بازهم پایین تر. اونقدررر پایین که میشد دراز کشید کف استخر و خیال کرد زندگی ایستاده .

نشستم روی لبه . کلاهم رو در آورده بودم و آب از لای موهای بلند و بِلُند م چکه میکرد. میدونید یاد کی افتادم ؟ یادتون هست؟ اون پاییزی رو که من  همینقدر خسته نشسته بودم درست لب استخر؟ آب از لای موهای کوتاه و خرمایی م چکه میکرد .


هیچ کس قرار نیست از توی آینده بیاد و ما رو ببره تا خوشبختی . هیچ کس قرار نیست بیاد و همه چیز رو  سر و سامان بده . هیچ کس قرار نیست اوضاع رو روبه راه کنه .
یک روز میرسه که میفهمیم اون خود ما هستیم که از توی آینده خواهیم اومد به درون خودمون . اون قسمت از خودمون که حالا و گذشته اون رو قوی کرده. اونقدر قوی که بایسته اوضاع رو سر و سامان بده وخودمون رو ببره تا خوشبختی .


من از دورن نه شبیه ریحانه ام نه پروانه نه حتی هیچ موجود لطیف دیگری. من یک کرگدنم ! همون قدر پوست کلفت .
  • Vafa 1192

دلم

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ق.ظ

یه شبی هم هست آدم تا صبح گریه میکنه درحالی که کناریش تخت گرفته خوابیده ... بعد که خوب گریه کرد و هیچی سبک نشد میگیره میخوابه. نه که خوابش ببره؟ چون صبح باید بره دانشگاه !! چون صبح باید از در بره بیرون . چون وقتی از در میره بیرون و رو لبش یه برچسب میزنه که روش یه لبخنده ملت به چشاش نگاه نکنن و باورشون نشه ! 


بدش میاد کسی از اون واقعی های بیرون بفهمه این یه جای دلش درد داره !!!! 




.

.

یه جای دلم درد داره. 

  • Vafa 1192

از خود این روزهام میترسم!

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۲ ق.ظ

سگ توی ویدیو مثل حیوونی که به شکار نزدیک میشه به عروسکش نزدیک شد و بعد یهو پرید ورش داشت .یکی کامنت کرده بود " رد داده" ! خندم گرفت بعد اما دلم خواست منم رد بدم ! 

قبلنا وقتی میگفتیم تموم ! من فراموش میکردم . فراموش میکردم چی گفتم چی گفت ! چیکار کردم چیکار کرد! وقتی میگفتیم ببخش من حذف میکردم اون اتفاق رو و میبخشیدم .اون شب اما وقتی یهو گفت تو فلان روز فلان حرف ! من شوکه شدم!!!مگه نگفته بودیم تموم ؟ مگه نگفته بودین ببخش؟ پس چرا یهو گفت؟  

من اون شب هزار بار شکستم چون از جایی خورده بودم که فکرشو نمیکردم ! از اون شب به بعد هر وقت گفتیم تموم ! من فراموش نکردم ، تموم نکردم. "اون شب "نذاشت من دیگه تموم کنم . هربار میگه تموم !من تو چشاش نگاه میکنم و فکر میکنم تمومش نکردی !! بعد میگم تموم !!! 

از وقتی دیگه تموم نمیکنم دلم خیلی سنگین شده ! پر از اتفاقهای بدی که پاکشون نمیکنم تا اگه باز یهو گفت فلان جا فلان شوکه نشم ،نشکنم .


از یه جایی به بعد میفمیم هیچ کس قرار نیس بیاد و مشکلات ما رو حمل کنه . از یه جایی به بعد میفهمیم هیچ کس قرار نیس مشکلات ما رو بفهمه حتی گوش کنه ! 

من تو خودم یه چاه دارم هر روز حرفام رو میریزم توش . من شدم سیاه چاله!!! 




بابا گفت خدا قرار نیس کاری کنه! تو گلوی بچه شیش ماهه تیر سه شعبه زدن خدا وایساد و نگاه کرد عزیز تر از بچه پیامبر که نیستیم هستیم ؟؟؟. این همه بچه یمنی و عراقی و سوری رو میکشن اونا این همه خدا رو صدا میزنن خدا هیییچ کاری نمیکنه! به بچه هفت ساله تجاوز کردن خفه ش کردن کشتن خدا فقط و فقط نگاه کرد !!!!! 

خیلی وقته با خدا حرف نزدم ! از خود این روزهام میترسم !

  • Vafa 1192