طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

یه همچین آدم مگسی هستم امروز

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۴ ب.ظ

+یه وقتی هم میرسه آدم حوصله توجیه دیگران رو نداره . اون وقته که میگه "بله عزیزم حق با شماست" ! 

+دیروز عصر که روزه بودم دلم خیلیییی نسکافه و شکلات تلخ میخواست اما حالا که میتونم بخورم هیچی... قبل امتحان ها دلم برای آبرنگ یه ذره بود اما حالا که بیکارم هیچی ...رو یه همچین زمانهایی هم باید بنویسن "تمایلات  اونقدرهام که در آینه میبینید خاص و کول و کیفور کننده نیست! 

+خیلی دلم میخواست دندانپزشک بودم،بنظرتون اگه الان هم دندان پزشک بودم هیچی؟

+به وقتایی هم آدم خیلی الکی به فاک میره. مثل طاطان که خیلییی الکی الکی دستشو شیشه برید و خیلی الکی الکی عصبش آسیب دید و خیلییی الکی الکی  دو روز بستری شد و فردا میره عمل!!! حالا جای زخم انگشتش نگاه کنی یه سانت بیشتر نیس تازه از بیرون خیلییی هم همه چی رو به راهه!! الان خواهرشوهرم و شوهرش بیمارستانن و ایمان بالا،خونه مادرشوهرم . 

+بعضیام هستن هر وقت تو چشاشون نگاه کنی بحران خاورمیانه ان ! انقدر آشوب انقدر نگران . حالا درسته ما تو چشامون یه "به کتفم" خاصی هست اما معنیش این نیس که همه چیز ما واندرفوله!! ما فقط لازم نمیدونیم از کاه کوه بسازیم و هی کاسه چه کنم چه کنم دستمون بگیریم و گند بزنیم تو روان دور و بریامون ! خوبه آدم یه جو ظرفیت داشته باشه !!! والا مام سالی به دوازده ما دلمون سیر و سرکه س و بس رخت شستن توش دل و روده مون قاطی هم شده اما والا این مجوز رسمی خونه دیگران رو به شیشه گرفتن نیس!!!! 

+یه چیز دیگه هم بود یادم نیس. خیلی چیزای دیگه هم هس دیگه حوصله تایپ ندارم .

  • Vafa 1192

فانتزی

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۸ ب.ظ

نقاشی نیمه کارمو میبینه میگه دلم میخواد باهات قطع رابطه کنم تو از اونایی که از هر انگشتشون یه هنر میریزه . میگم یه جای عوضی ایستادم ،خیلییی عوضی ... ! 

میدونید چیه دلم میخواد جای هرکسی باشم... هرکس موفقی ! نه اینکه تمام تعلقات عاطفی و تمام وابستگان حقیق و حقوقی م رو هم عوض کنم ،نه! فقط میخوام همین طور که دراز کشیدم موفقیت دیگران آپلود شه رو من ! 

فانتزیه دیگه ! 

  • Vafa 1192

امن یجیب؟

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۱۸ ق.ظ

بدتر از مردن ، فکرشه. یعنی فکرش از خودش ترسناک تره .

 . یه چارپایه گذاشتن زیر پام و من هر لحظه فکر میکنم الانه که زیر پام خالی شه ، ولی نمیشه ! 

  • Vafa 1192

مثل یه کوه روی شونه هامه

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۵ ب.ظ
الکترونیک مثل یه کوه بود که گذاشته بودن رو شونه هام .مادرشوهرم مهمون دعوت کرده بود از این سر خاندان تا اون سرش .سر جلسه امتحان سرم اندازه یه گوی سربی سنگین شده بود . مراقب گفت چیزی لازم ندارین ؟ من خواستم بگم کمی نمک . مردا قرار بود خونه ما باشن و خانوما خونه اونا . فکر کردم کمی دیگه تحمل میکنم شاید تونستم ادامه بدم و روزه مو نشکنم !تمام دیشب رو بیدار بودم و تمام خونه پر از کاغذ بود .کاغذهایی که روشون پر از تراتزیستور و ماسفت و کسکود و ...بود . استاد گفت سوالی نیست؟ کمکش در حد خوندن روی سواله. میدونید که تمام خونه بهم ریخته بود . مراقب گفت وقت تمامه ! عماد گفت میام دنبالت . مادرشوهرم گفت سفره ها رو بیاریم پهن کنیم ؟ من خسته بودم خیلیییی خسته !الکترونیک هنوز هم مثل یه کوه روی شونه هامه ! عماد گفت این دستمال سفره ها تاش وا شده . گفتم اونا روهمونجوری تا زدن . گفت چرا با بقیه فرق داره ؟ تاش وا شده . حرص خوردم . چرا بحث میکنی؟ گفتم آره تاش وا شده اصلا هرچی تومیگی . میدونید؟ میخواستم بخوابم .


+ فردا اصول توانبخشی دارم . اونقدرا ساده نیس ولی اخریشه !
  • Vafa 1192

امتحان

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ق.ظ

از فیدبک شروع کردم ،ساعت ٩بود که سرم رو انداختم پایین و وقتی بلند کردم شده بود ١٠. شصت دقیقه برای یک سوال ٤نمره ایی درحالی که کل امتحان ١٣٠دقیقه بود. رفتم آپ امپ و یک ربع بیشتر طول نکشید اما طراحی ترانزیستور سه طبقه هم وقت گیر بود ولی نه اندازه فیدبک ! تحلیل کسکود آسون بود اما موند فیدبک دوم و اون یکی سوالی که حتی نمیدونستم چیه !!!! 

وقت کم آوردم . مثل همه که کم میارن . استاد هم زیر برگه نوشته بود وقت تمدید نمیشه ! یعنی خودتونو بیخود نکشین!! 

فقط امیدوارم پاس شم . یعنی فقط امیدوارم :( !!! 

هرکی تو این برگه ٢٠نمره ایی بتونه ٥بگیره پاسه! حالا شما فکر کنین ٥٠٪‏ کلاس همیشه میوفتن !!! 

یکی بره به این استاده بگه والا ما مهندس پزشکیم نه برق !!! بیخیال ما شو والا من قرار نیس تقویت کننده طراحی کنم :((((

  • Vafa 1192

استرس

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۹ ق.ظ

دارم میرم امتحان الک ٢ بدم 

دوتا پروپرانولول خوردم  

شب تا صبح نخوابیدم

دعام کنین 


  • Vafa 1192

پانتومیم طوری

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۹ ب.ظ

+ من؟ خب .... تو؟ .... ما باهم؟...غذا میخوریم ؟ ...افطاری؟ .... خب؟   چی ؟  از اول ! باشه .... من... تو .... خدا؟ .....بالا؟...دعا؟.... خب این یعنی چی هی بالا رو نشون میدی؟ ...از خدا چیزی میخوای؟... شکایت میکنی؟ ...( خندم میگیره , عماد حرص میخوره ) ... اهاااااان  مامان ... ! (نفسش رو به معنی آخیش از دهنش میده بیرون ).... خب چرا اونجوری مامان رو نشون میدی؟  طبقه بالا ...!!! ( عماد دستش رومیزنه به کمرش با حرص وخنده نگام میکنه , بدتر خندم میگیره ) خیلی خب ادامه بده .....غذا میخوری؟ .... من و تو و مامان باهم غذا میخوریم؟ ...افطار میکنیم ؟ ....هااااااااااااان فهمیدم ...خانوما و آقایون یه جا افطار میکنیم .میگی که آستین بلند بپوشم .( میشینه رو تخت و دستهاش رو به معنی مسخره کردن و الهی شکر الکی میبره بالا ) ... بی مزه .... با اون پانتومیم بازی کردنت ...صفر گرفتی .... حالا من فکر کردم چی میخواد بگه . خودمم میدونم یه جاییم  .نفیسه  خونش دوبلکس نیس که ....جایی نداره خانوما و آقا ها رو جدا کنه . (برمیگردم سمت کمد که درش بازه ) بهتر که با همیم اون موقع باید لباس و آرایش و موها و... دردسری میشد ... ( باز برمیگردم سر سوال اول ) عماااااااااااد من چی بپوشم ؟




پ ن: این پانتومیم بازی مال اینه که  دهن عماد 11 تا آفت زده و تقریبا دیگه دمار از روزگارش در اومده !! نه میتونه حرف بزنه .... نه غذا بخوره !  :(((



بعدا نوشت : توجه به نوع پوشش یعنی انحصار طلبی ...

واین زیباترین دیکتاتوری دنیاست



پ ن بعدا نوشت :))  : البته هرچیزی که از حدش بگذره آزار دهنده خواهد بود .

یه جایی خوندم ( دقیقا یادم نیس  کجا و کی ) عشق مثل پروانه ی توی مشت میمونه . مشتت رو وا کنی پرواز میکنه ومیره مشتت رو محکم ببندی میمیره ... عشق مراقبت میخواد توجه میخواد ...

  • Vafa 1192

قهر طوری

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ

اون ور بالشت عماد و اینور بالشت من :/ 


  • Vafa 1192

همین و دیگر چه ؟

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۱ ق.ظ

من توی آشپزخونه ظرف میشورم و عماد سرش توی گوشیه . دلم به طرز باورنکردنی برای آبرنگ تنگ شده . برای کلاس زبان و پیاده روی های سر صبح حتی . عماد ویدیو پلی میکنه و صدای آهنگی از تو گوشیش میزنه بیرون . یادم میوفته الکترونبک وجزوه ی 348 صفحه ایی اندازه گیری و آخخخخخ توانبخشی !!! صورتم رو میگیرم زیر آب .آب سرده و من حس میکنم خنکای آب از تومنافذ پوستم نفوذ میکنه توی تنم .شیر آب رو میبندم اما هنوز خم شدم توی سینک. آب چکه میکنه . از دماغم ,پیشونیم و گونه هام . موهای حاشیه صورتم خیس شده .موهایی که حالا بلند و بلوندن.  من بیخودی یاد اون بعد از ظهری میوفتم که موهای بلند خرماییم رو دادم زیر قیچی ... چقدر گذشت از اون روز؟ چقدر همه چیز عوض شد ؟ کمرم رو صاف میکنم . عماد هنوز سرش توی گوشیه و اینبار صدای یکنفر میاد که عربی حرف میزنه و بعد صدای شلیک گلوله . به سمتش میرم حواسش نیس که من از پشت  دستهای خیسم رو میذارم پشت گردنش . خیسی دستهام باعث میشه  شونه هاش رو جمع کنه برمیگرده سمتم . من لبخند میزنم. میگه خسته نباشی . من صورتم رو میارم نزدیک صورتش و اینطوری سنگینیم میوفته روی عماد روی مبل .عماد گونه م رو میبوسه و من باز یاد الکترونیک میوفتم !

  • Vafa 1192

تفصیر بخش عفونی بود!!

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ
اون موقع که بیمارستان بودم چندباری مجبور شدیم بریم بخش عفونی . یکبارش دستگاه ECG یه مریض ایزوله خراب شده بود و ما مجبور بودیم همونجا دستگاه روتنظیم کنیم . هربار که از بخش عفونی برمیگشتم هزار بار دستهام رو با مایع ضدعفونی میشستم . از اون روز به بعد هربار به مواد شوینده دست میزنم , رد حلقه م به این روز میوفته !
خیلی میسوزه الان . :(

  • Vafa 1192