برنامه ریزی
- ۰ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۹
از فردا صبح میخوام یه رژیم شروع کنم با پیاده روی و کلی برنامه دیگه ... نگید نگفتم :)
گفتم میخوام باز تلاش کنم؟
گفتم باز میخوام بایستم؟
هرکی رژیم رو میخواد و پایه اس از فردا شروع کنه پی ام بده ؛)
روزگارتون خوووش
سلام عصرتون بخیر
امروز دوشنبه بود و قاعدتا باید خارج از گود میداشتیم ! اما چند روزه اصلا دل و دماغ ندارم !!!
میدونید چیه ؟ وقتی عصبانی میشیم خون جلو چشممونو میگیره مواظب باشیم چی میگیم . کلمه ها وزن دارن حواسمون باشه یه وقت کمر طرف مقابل رو نشکنیم. مواظب باشیم بی أنصاف نشیم . همه خوبی های همسرمونو فراموش نکنیم
نگیم تو مال زندگی نیستی
نگیم زندگی با تو جهنمه
نگیم ...
دعوا تموم میشه
آشتی میکنیم
ولی اون یادش میمونه . دیگه دلش گرم نمیشه برای زندگی تلاش کنه
دیگه دستش به کار نمیره ، میخواد یه کاری بکنه یاد بی انصافی شما عین پتک میخوره تو سرش.
نمک به حروم نباشیم .
خارج از گود رو چهارشنبه پست میذارم
پنکیک نوتلا و کره بادوم زمینی من برای فرار از بی حوصلگی
روزگارتون خوب
وقتی حال روحیم داغون میشد میوفتادم به جون خونه . هی بشور بساب مرتب کن.
حالا که همه جای خونه بهم ریخته س و من زل زدم به سقف چی؟؟؟
همیشه وقتی حالم بد بود یه کله میخوردم هرچی که دستم میومد ...
حالا که آخرین چیزی که خوردم دیروز ظهر بوده چی؟؟؟؟
میدونید چیه؟ میخوام براتون دعا کنم . یه حاااال خووووب
به دل آرووووم
یه حس نااااب
دل خوووووش
آرااامش
یار
محرم
زندگی ....
میدونید چیه ؟ شاید حال دل منم خوب شه.
اینجایی که من هستم دعا میکنم هیچکدومتون نباشید.
برای دلم امن یجیب بخونید
دارم آشپزی میکنم با این آهنگ
پ ن : واقعا چی میدونین از یه زن ؟
بعدا نوشت : دوستان ممنون از اینکه اطلاع دادین لینک رو وا نمیکنه , درستش کردم .
شب که میشه روحم پر میشه از میعان اندوهی که تمام روز جمع شدن تو سرم .
من داعشی رو تصور میکنم و پشت ترسم قایم میشم . ترسم از داعشی نیس از عظمت آدمهاییه که میرن و مقابل داعشیا وایمیسن و میجنگن . راستش ترسم از عظمت اونا هم نیس . بیشتر از کوچیکی روح خودمه. وقتی کوچیکی روحم رو تصور میکنم خودمو تو قبر میبینم توی اون قوطی تنگ و تاریک . حس میکنم مرگ به اندازه یه برگ کاغذ از من فاصله داره و من هیچی برای رفتن ندارم
چرا اینجوری ام ؟