طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

گزیده کانال

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۰۲ ق.ظ

دیشب تو کانال بحث بود فکر کردم اینجا نوشتنش خالی از لطف نباشه

 

من :زندگی فقط انتخاب درست نیست،مدیریت درست مهم تره .

بچه ها : میشه راجعش بهمون بگی؟

من:میدونید زندگی مثل چیدن آجرهای یه دیوار رو همه . کلیاتش از جزئیات تشکیل میشه .

اینجوری نیست بگیم این فرمولش و تمام !اصلا برای هیچ دو زندگی نمیشه فرمول یکسان بکار برد

چون آدما تو ارتباط باهم ، با بالا رفتن سنشون تغییر اولیت هاشون ، اهمیت موضوعات و به تبع اون کنش ها و واکنش هاشون تغییر میکنه مثال میزنم تو اوایل رابطه طرفین نیاز دارن که مدام محبتشون به همدیگه رو ابراز کنن و از این ابراز محبت ها از عشقشون به همدیگه مطمئن شن چون زندگی هنوز عمق و سابقه نداره که مثلا در گذر زمان تو اتفاقات مهم تو سختی ها و چالش های بزرگ عشق و علاقه شون اثبات شده باشه واسه همین اهمیت برگزاری اولین سالگرد ازدواج برابر نیست با اهمیت برگزاری مثلا ١٠مین سالگرد ازدواج ! البته اگر رابطه سالم پیش رفته باشه اهمیت خریدن گل تو اولین دیدار برابر نیست با اهمیت خریدن گل تو ١٠٠مین دیدار.میخوام بگم اهمیت موضوعات باتوجه به زمان هم ممکنه تغییر کنه !منظورم این نیست موضوعات در گذر زمان بی اهمیت میشن منظورم اینه اولویت ها و نیازها و اهمیت ها در گذر زمان تغییر میکنن.حالا این تازه مال یک رابطه در زمان های مختلفه . چه برسه بخوایم دوتا زندگی مختلف رو مقایسه کنیم و یک روش ارائه بدیم.مثلا یکی از اشتباهات رایج اینه (من خودم هم زیاد تو ناشناس پیامش رو گرفتم) که میاد میگه:اینجوری خرج و مخارج تون رو مدیریت میکنید؟ چه اشتباهی !! درستش اینه …. و نسخه میپیچه !درحالی که درست مطلقی وجود نداره. درست اون راهیه که زندگی من حالش توش خوبه.اینکه بفهمی چه راهی درسته و زندگی تو در کدام حالت حالش خوبه میشه مدیریت درست

این مثال رو زیاد میزنن که شما زیباترین گل رو هم اگه بخری اما بلد نباشی چطور نگهش داری ازبین میره.ما از بزرگترهامون یاد نمیگیریم اصلا یاد بگیریم هم جواب نمیده ما مال یک زمان نیستیم که به یک روش یکسان زندگیمون رو مدیریت کنیم ما بی آموزش وارد یک رابطه میشیم و با تاثیر اطرافیان و دنیای مجازی تصمیم میگیریم و زندگی رو با آزمون و خطا جلو میبریم و یهو بعد چند سال میخوایم یه شبه همه چی رو درست کنیم.یه شبه جواب نمیده ،سرد میشیم ، رها میکنیم.این آفت اول زندگی ما بود و باید بگم عماد بسیار تحت تاثیر رفتار میکرد من بسیااار خودسانسوری میکردم اولویت و اهمیت موضوعات برامون یکسان نبود اون اعتراض میکرد من خودسانسوری میکردم و اینجوری من پر از خشم سرکوب شده بودم.و اینجوری همه فقط خشم من رو دیدن واکنش های تند عصبی من رو دیدن و متهم شدم به پرخاشگری !مثلا کسی دستش میسوزه مدتها دردش رو پنهان میکنه زخم سوختگی دمل میبنده ، عمق میگیره عفونت میکنه . از بیرون همه چی رو به راهه اما چرک میره تا مغز استخون. درد رسیده بود به مغز استخونم . حالا هرکی دستم رو لمس میکرد من دااااااد میزدم چون زخمم عمیق بود. و زخم عمیق زمان بیشتری برای بهبودی نیاز داره.اشتباه من همین بود،بلد نبودم ابراز کنم.

مثلا چیزی عماد ازم میخواست من نمیتونستم بگم انجام دادن اون اذیتم میکنه. مثلا هرجا میخواستیم بریم عماد اصرار داشت مامانش هم بیاد! حتی سوپری سرکوچه ! من اگه میگفتم بریم سینما میگفت به مامان هم بگم ؟ من روم نمیشد بگم نههههه! من میخوام با شوهرم برم بیرون نه با شوهر و مادرشوهرم ! میگفتم باشه و اون سینما زهرمارم میشد چون تمام مدت حرص میخوردم 

که چرا من دوست دارم تنها بریم عماد دوست نداره؟ 

چرا زندگی ما مستقل نیست ؟ و هزارتا چرای دیگه !

کافی بود تو یه فرصت مناسب بگم عماد جان من میفهمم که دوست داری لحظات شیرینت رو با مادرت قسمت کنی و هیچ ایرادی نداره گاهی باهم بریم بیرون اما من دوست دارم یه وقتایی خلوت خودمون رو داشته باشیم و فقط و فقط خودمون باشیم .اما من چیکار کردم؟! من نگفتم و نگفتم و نگفتم تا اینکه همه چی تلنبار شد رو هم و یه روز داد زدم خسته م کردی هرجا میرم مامانم مامانم مامانم …. من ازدواج نکردم مامانت رو اینور اونور ببرم.

سه قانون مهم مطرح کردن موضوع 

١زمان مناسب

٢مکان مناسب 

٣لحن و کلمات مناسب

و اینکه همیشه انتقاد رو بهتره ساندویچی مطرح کرد.

چه جوری؟ 

اول تعریف کن 

بعد انتقاد کن 

باز تعریف کن

انتقاد رو بین دوتا تعریف و تمجید مطرح کن

مثلا من اولش باید میگفتم ١درکش میکنم

٢ مقابلش نیستم 

٣منظورم اینه !

من میفهمم میخوای لحظات شیرینت رو با مادرت شریک شی(درک کردن) 

هیچ ایرادی نداره "گاهی" باهم بیرون بریم(مقابلت نیستم ) 

اما دوست دارم گاهی فقط و فقط خلوت دوتایی خودمون رو داشته باشیم (مطرح کردن درخواست)

 

  • Vafa 1192

روز 21

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۱۷ ق.ظ

امروز نمیدونم برای بار چندم باید برم آزمایش بدم و کاش بتا زیر 1 شده باشه .

 

  • Vafa 1192

این قصه سر دراز دارد

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ

روز چهاردهم خونریزی

تقریبا جونی برام نمونده . خونریزیم هنوز هیییییچی کم نشده . برای روز سه شنبه یعنی فردا مجدد آزمایش بتا و سونوگرافی دارم.کاشکی همه چی ختم به خیر شه

  • Vafa 1192

خبر کوتاه بود

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۳۱ ق.ظ

سقط شد .... همین !
 


هنوز باورم نشده.

  • Vafa 1192