طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۱
  • Vafa 1192

مارچنبره زده

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۴۷ ب.ظ

من وایسادم تو ایوون ، هوا سرده اما سوز نداره عماد میگه شب میری خونه؟ یه گربه از بالای دیوار رد میشه میگم آره شب میرم خونه خودمون کی میرسی؟ میگه فردا صبح حدودای هفت. درخت انار تا بالای دیوار حیاط قد کشیده عماد میگه شب میری پیش مامان بخوابی؟ یه انار افتاد رو لبه ی دیوار جای بین حیاط مامانی اینا و همسایه بغلی . دلم نمیخواد برم اصلا دلم نمیخواد برم میگم صبح باید برم مدرسه واسه همین خونه خودمون باشم راحت ترم میگه تو بری من خوشحال میشم . یادم میوفته تو این یه هفته مادرش یکبار زنگ نزده حالم رو بپرسه بگه جای عماد خالی نباشه ... یادم میوفته میخواستن برن خونه عمه عماد ساعت چهار ظهر دقیقا وقتی رسیدن دم در عمه ، طاطی زنگ زد که آدرس میفرستم خواستی بیا .... نه از قبل زنگ زدنی نه تعارف اینکه نمیشناسی غریبی بیایم دنبالت باهم بریم .... ضربان قلبم بالاتر میره هوا دیگه سرد نیست گرمم شده ... میگم اگه خوشحالت میکنه میرم . گوشی رو که قطع میکنم میگم فکر کن یه روز مال خودت نیستی.... اس ام اس میده دوست دارم . مینویسم من بیشتر اما چیزی ته دلم سنگینی میکنه .... سعی میکنم به این فکر بها ندم مه باز بخاطر مادرش باید اذیت شم باز فکرش پیش مادرشه که تنها نباشه مادرش که ..... 


کسی هست دلداریم بده ؟؟؟؟ 

  • Vafa 1192

صدای نفس هات

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۳۲ ق.ظ

صدای نفس های مامان رو میشنوم که آروم خوابیده ،دلم می‌خواد تک تک لحظه های کنارش بودن رو ببلعم . انگار بودن باهاش مثل ریختن شکلات توی مشت بچگیامه .من هی میخوام مشتم رو بیشتر پر کنم اما مدام از لای انگشتام میریزه ...هی حیف میشه هی حسرتش به دلم میمونه که کاش توانم برای داشتنش برای قدر دونستنش بیشتر بود ...

کی بیشتر از تو نگرانم میشه وقتی تب میکنم؟ کی بیشتر از تو دلواپسم میشه وقتی پکرم؟ کی بیشتر از تو خوشحال میشه وقتی موفقم؟  مامانم چقدر خوشبخت ترینم با داشتنت:) 

پ ن : خدا روح مادرانی که دیگه بینمون نیستن و آسمونی شدن بیامرزه  

  • Vafa 1192

روزنگار نویسی ۳۶۲

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دلم می‌خواد لم بدم روی مبل نارنجی و ادامه کتاب رو بخونم ، تنم درد میکنه و چشام سرخ شده زن عمو رعنا میگه خواب بودی ؟ میگم نه و فکر میکنم چرا پرسید؟ خدیجه خانم ، پرستار مامامبو میگه چشات سرخه مامان تو ایوون رب هم میزنه و میگه تب داری نه؟ عماد زنگ میزنه میگه رفته بودن حرم میگه فردا تعطیله و خیلی دلش می‌خواد برام سوغاتی بخرم من فکر میکنم چقدر خوب که فردا تعطیله و میمونم خونه ، تنم زق زق میکنه . سوری میگه چرا عسل با آبلیمو نمیخری؟ من سردمه شیشه های پنجره ایوون عرق کرده بیرون بارون میباره دلم می‌خواد رو شیشه ها با انگشتم چیزی بکشم فکر میکنم به کلاریس و آرتوش و امیل و کتاب “من چراغ ها را خاموش میکنم” 
دلم می‌خواد روی مبل نارنجی لم بدم ....
  • Vafa 1192

روزنگارنویسی۳۶۱

جمعه, ۱۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۵۹ ب.ظ

اولش فکر کردم غاز باشه یا اردک آخه شکمش رو با دلال پر کرده بود . گفت خروسه و مسعود از یه مزرعه دار خریده . گفتم من سفره رو پهن میکنم اما دلم میخواست میز رو بچینن از صبح با عماد سنگ های ایوون رو رنگ کرده بودیم و من حسابی خسته بودم . میخوایم گلدون ها رو از راه پله بیاریم ایوون . همین روزا باید برم پرده بخرم برای پنجره های ایوون . توری باشه سفید باشه . بعدش فرش بخریم یه فرش مستطیل قرمز با میز و صندلی سفید . بشقاب ها رو میبرم سر سفره ، ایمان بدخلقی میکنه مسعود میگه وقت خوابش گذشته بعد غر میزنه که بچه داری یعنی خداحافظی با ۸۹درصد آسایش . عماد گفته بود خوکچه بخریم  و قفسش رو بذاریم ایوون . کنار گلدون ها و میز و صندلی سفید . بعد تو اینترنت سرچ کرد درباره خوکچه و نژادش . قبلا میگفت گربه بیاریم بعد گفت آکواریوم خوبه و من فقط به فایتر رضایت دادم . فایتر که مرد دوباره خریدیم و سه باره . بعد عماد گفت سنجاب بخریم و همستر ، حیوون خونگی خیلی دوست داره و من اولش فکر نمیکردم همچین روحیه ایی داشته باشه . سر سفره ایمان گریه کرد بعد هم سر خوردن دوغ قهر کرد و رفت اتاقش مادرشوهرم چند بار نق زد که زیادی دعواش می‌کنین و مسعود رفت تو لک . سرعین هم که رفته بودیم سر نحوه برخورد با ایمان  مادرشوهرم کلی باره مسعود کرد و اونم  حسابی بهش برخورد . فکر کردم منم بودم بهم بر میخورد ، بعدا عماد به مادرشوهرم گفت هرکی بود بهش برمیخورد . سفره رو جمع کردیم من خواستم ظرف ها رو بشورم جای اسکاج طاطی عین مال من بود ، کی خریده  بود ؟ فکر کردم  از سلیقه م خوشش میاد که میخره . ایمان اومد آشپزخونه و لباسم رو کشید که بیا بریم بازی کنیم دستهام کفی بود ، فکر کردم نگه داشتن خوکچه دردسر داره ، همه جا بهم میریزه و من اصلا تحمل کثافت کاری هاش رو ندارم . ایمان مجبورم کرد ظرف ها رو بیخیال شم عماد گفت حاضر شو بریم ، من جایی کار دارم یادم افتاد تو کیفم شکلات دارم . بهش گفتم بیا ایمان جان بهت شکلات بدم تو اتاق طاطی بود کیفم ، هربار که وارد اتاقش میشدم دیدن سرویس خوابش اذیتم میکرد از اینکه سرویس خوابش رو کاملا بی دلیل عوض کرد و عین سرویس خواب من خرید ناراحت شدم اما وقتی گفت میدونستم ناراحت نمیشی فقط تونستم لبخند بزنم . وقتی مادرشوهرم بعدا اومد خونمون و گفت رنگ مال تو خیلی بهتره فکر کردم می‌خواد دلجویی کنه. ایمان شکلات رو ازم گرفت و من فکر کردم از کی اینقدر حساس شدم؟ 

  • Vafa 1192

من هنوز یک زنم

پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۱۷ ب.ظ

خونه های تقویم رو پر کردن کلاس نقاشی و زبان و ایروبیک و ....همه صبح هام رو مدرسه و بچه ها و سر و صداهای لذت بخششون  مال خودشون کردن .... من تا خرخره فرو رفتم توی بدو بدوی ایام هفته اما با تمام اینها تنم بوی خونه م رو میده . من بوی قورمه سبزی میدم بوی  گلدون هام بوی رنگی که باهاش سنگ های ایوون رو رنگ کردم ، بوی لیمو ترش میدم بوی چای هل و دارچین ... 

من هر روز صبح پیرهن چین دارم رو در میارم و شلوار میپوشم ، موهای بلندم رو پشت سرم جمع میکنم ساعتم رو میبندم کیفم رو ور میذارم و میرم دنبال بدو بدوی زندگی اما هر شب خودمم با همون پیرهن و گوشواره ها و موهای بلند رها ... 

زندگی با تمام تلاطمش ... با تمام القاب مهندس نقاش معلم یی که بهم داده نتونسته من رو از “من” بگیره 

من کماکان یک  زنم  :) 


پ ن : عماد گفت از بچه ها کدومشون رو بیشتر دوست داری ؟ من فکر کردم و گفتم همشوووون رو دوست دارم 

من حالا ۳۲تا پسر شیش ساله دارم :) 

  • Vafa 1192

خارج از گود : مزاج شناسی ( مزاج دم)

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۳۸ ب.ظ

قرار بود از ادامه مزاج ها بگم 

چون مزاج ها تاثیر مستقیمی روی روال زندگیمون دارن از حالات روحی گرفته تا سلامت جسمی 

دفعه قبل مزاج صفرا رو توضیح داده بود ( اینم لینکش

مزاج بعدی که میخوام بگم مزاج دم هستش به افرادی که مزاج شون گرم و تر باشه میگن دموی . 

باز هم اولش اشاره کنم ممکنه ما تمام خصوصیات یک مزاج رو نداشته باشیم مهم اینه غالب نشانه های یک مزاج تو ما صدق کنه . 

  • Vafa 1192

اینبار هم باور کن حال همه ما خوب است

جمعه, ۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۹ ب.ظ

بیرون سرد بود . سرد بود و کمی بارونی ، اینجا گرم بود و آروم  

عماد گفت بیا و دستم رو کشید . من ایستاده بودم روی پله ها و نگاش میکردم که کشیده شدم توی آب . 

بی اختیار خندیدم عماد لبخند زد و من رو کشید توی بغلش . من پاهام رو دور کمرش حلقه کردم و اون

دستها‌ش رو دور من. بعد شروع کرد  به چرخیدن ، من  سرم رو خم کردم عقب ، سرم  فرو رفت توی آب  ،عماد میچرخید و  موهای بلند و بلوندم توی آب گرم  پخش می‌شد ما بیشتر  میچرخیدم و سقف توی نگاه من میچرخید .... اون بیرون سرد بود بارونی اینجا همه چیز وفق مراد بود .




پ ن :خیلی وقته دنبال فرصت میکردم در مورد مزاج دم بنویسم اما مجالش نیست 

الان با اینکه یه ربع به یازده اما من به شدت خسته م . آخر هفته رو سرعین رفته بودیم و من تازه از جمع و جور کردن وسایل فارغ شدم 

پ ن۲: توی باشگاه عضله دستم آسیب دیده چند شبه روغن سیاهدانه میمالم و میبندم توی آب گرم هم عماد حسابی ماساژش داد اما هنوز خوب نشده  

  • Vafa 1192