طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

روزنگار نویسی ۳۶۲

سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دلم می‌خواد لم بدم روی مبل نارنجی و ادامه کتاب رو بخونم ، تنم درد میکنه و چشام سرخ شده زن عمو رعنا میگه خواب بودی ؟ میگم نه و فکر میکنم چرا پرسید؟ خدیجه خانم ، پرستار مامامبو میگه چشات سرخه مامان تو ایوون رب هم میزنه و میگه تب داری نه؟ عماد زنگ میزنه میگه رفته بودن حرم میگه فردا تعطیله و خیلی دلش می‌خواد برام سوغاتی بخرم من فکر میکنم چقدر خوب که فردا تعطیله و میمونم خونه ، تنم زق زق میکنه . سوری میگه چرا عسل با آبلیمو نمیخری؟ من سردمه شیشه های پنجره ایوون عرق کرده بیرون بارون میباره دلم می‌خواد رو شیشه ها با انگشتم چیزی بکشم فکر میکنم به کلاریس و آرتوش و امیل و کتاب “من چراغ ها را خاموش میکنم” 
دلم می‌خواد روی مبل نارنجی لم بدم ....
  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">