طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

زن باش زن بمان زنانگی کن ...

شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ب.ظ
اوایل ازدواج آدم دلش میخواهد به همه ی آدم های روی زمین ثابت کند ناب ترین و بهترین و درست ترین و بی نقص ترین انتخاب روی زمین را داشته است و همیشه همه چیز بهار است باران میزند و بوی خاک غوغا میکند شمعدانی ها گل میدهند و حوض آبی پر میشود از ماهی گلی ! اما واقعیتش را که بخواهید بهار سه ماه بیشتر نیست بعد تابستان گونه های تب آلودش از راه میرسد .ظهر هوا دم میکند نهار میخوری و سنگین میشوی و همین طور که دراز کشیده ایی و چرت میزنی یاد اتفاق های ریز و کوچکی میوفتی که دوست داشتی جور دیگری باشد نهار. مینشیند سر دلت و اخم روی پیشانیت و فکر میکنی فلان کسک فلان حرف را فلان طور گفت که نباید و فلان کار را نکرد که باید .همیشه همین طور است تا میاید زندگی به دهانت مزه کند بادام تلخی از راه میرسد که زهر کند همه چیز را .پاییز میرسد و تو تابستان را خوب نکاشته ایی ،علف های هرز را هرس نکرده ایی ،محصول خوبی دستت نمیرسد هوا ابری میشود و باران میبارد و سرد میشود و دل میگیرد و مینشینی پیش پنجره و هی فین فین میکنی تا برف بیارد و زمستان برسد و تو هی فکر کنی به گذشته که عشق عجب چیز مزخرفیست که آنها که در بهار هستند عجب خوش خیالند و جیک جیک مستانشان که تمام شود میرسند به تابستان و پاییز و آنها هی زور خواهند زد که نه مال آنها همیشه بهار خواهد ماند 
اما واقعیتش این است که زندگی همیشه چهار فصل داشته است .بهار که تمام  شود تابستان میرسد آن وقت باز به یاد می آوریم هیچکس کامل نیست علف های هرز رابطه شروع میکنند به رشد کردن باید هرس کرد باید آستین بالا زد زمین را که شخم بزنی دستانت تأول میزند کمرت درد میکند پاهایت زق زق میکند اما پاییز رابطه که برسد میتوانی محصولت برداشت کنی تکیه بدهی و گندمزار عشقت را کیف کنی زمستان کنار بخاری دنج است خلوت کن و بیشتر فکر کن به زندگیت و از نو بهار میرسد ... 
میدانید تفاوت زندگی آدم ها به بهارشان نیست .شاید شمعدانی یکی گل بدهد و آن یکی حوضش ماهی نداشته باشد اما این تابستان است که تکلیف عشق را مشخص میکند .اینکه تابستان از راه برسد طبیعیست اما کار آن جایی خراب میشود که بعد از تعدیل هیجان روزهای اول بجای روبه رو شدن با مشکلاتی که در هر زندگی کم و بیش هست به جای مدیریت رابطه بجای هرس علف های هرز بجای شناخت درست همدیگر بجای دست روی زانو گذاشتن و ایستادن بجای دنبال راه حل گشتن ،مته به خشخاش گذاشت و هی ایراد گرفت و هی نامدیریتی کرد و هی اشتباه دید و هی بد انتخاب کرد و ...
بگذریم نیامده بودم که اینها را بنویسم ...اما شد دیگر ! 
  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">