بی تو پتیاره ی پاییز مرا میشکند
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ق.ظ
ساعت یک بامداد است و من درحالی که زیر لحاف نارنجی رنگ کلفت دونفره خزیده ام .باد از حاشیه پنجره ی(مثلا) دو جداره میزند تو . من فکر میکنم به پاییزِ زمستانیِ پشت پنجره و یادم می افتد هفت صبح آنروز را که همین طور خزیده بودم زیر لحاف . عماد حاضر شده بود که برود سر کار ، موهایش را که شانه زد برگشت سمت من که فقط گردی صورتم بیرون مانده بود. با لحنی که توش خنده داشت گفت ،تو مگه پیشان (پیشی) منی که اونجوری از زیر لحاف نگاه میکنی؟
چشمانم زیر گرمای لحاف سنگین میشود .هنوز بیرون صدای باد میپیچد .
پ ن : کنارم انبوهی از وسایل تلنبار شده اند روی هم ، فقط کافیست این اتااق تنها یک ماه دیگر مرا تحمل کند .
پ ن ٢: عنوان بیتی از علیرضا آذر :بی تو پتیاره ی پاییز مرا میشکند ،این شب وسوسه انگیز مرا میشکند
- ۹۵/۰۸/۰۵