باور
نشسته ام پشت میز عذا خوری و روی کاغذ مینویسم لباس زیر ، ست اسپورت عماد ، ریش تراش، نرم کننده ی مو سر ...روی کاغذ مینویسم و هزار فکر درهم توی سرم است .استیصال به مغز استخوانم نفوذ میکند که خودکار را ول میکنم .پیشانیم را تکیه میدهم به دستم أشک میریزد روی صورتم . عماد از توی اتاق می پرسد ، بنظرت پلیور مشکی بپوشم؟ أشک هائم پشت سر هم میریزد روی گونه ام . صدایش نزدیک تر میشود . باز میپرسد-) پلیور مشکی بپپوشم همین طوری با کت خوبه؟ حالا دیگر ایستاده است جایی وسط سالن .دلم نمیخواهد سرم را بلند کنم . منتظر جواب من است :وفا؟ سرم را بلند میکنم ،توی فضای نیمه تاریک خانه مرا میبیند؟ میگویم : همین طوری هم خوبه پلیور نیاز نیس. بنظرم . می آید نزدیک تر .
-)ببینمت ، وفا منو نگاه کن . صورتم را ازش میگیرم . مینشیند مقابلم ،روی زانو . صورتم را میگیرد توی دستهایش
-) داری گریه میکنی؟ لحنش پر از آشوب میشود -) مرگ عماد بگو چی شده ؟دستهایش را میگیرم میخواهم صورتم را از بین دستهایش بکشم بیرون . زورم نمیرسد صورتم را میکشد سمت خودش، پیشانی ام را میبوسد ، گونه ها و لبهایم را هم.
-) جان عماد ، مرگ من بگو چی شده
-)اینقدر قسم نخور
-) خب بگو چی شده ؟ سکته میکنم میمیرما
زل میزنم توی چشمهایش برای چند ثانیه نگاهش میکنم -)اونی که بهت اعتماد داره چند قدم جلوتر از کسیه که بهت علاقه داره. نگاهم را ازش میگیرم -)کاش بهم اعتماد داشتی . صورتم را ول میکند . می ایستد . چند قدم عرض سالن را میرود بعد کلافه برمیگردد سمتم -) این مزخرفات چیه میگی ؟ من اگه بهت اعتماد نداشتم صبح صبح تو خونه. تنهات میذاشتم؟ می ایستم -) همیشه اعتماد که به اون معنی نیس. به تحلیل من اعتماد نداری به خردم اعتماد نداری به توانایی م اعتماد نداری ....میدود وسط حرفم -)کی گفته اعتماد ندارم دیوانه؟ وفا باور کن من قبولت دارم . نزدیکم میشود بازوانم را میگیرد بین دستهایش -) من عاشقتم روانی . سرم را میکشد توی سینه اش-)بخدا دوست دارم .سرم توی سینه اش فرو رفته است .فکر میکنم کاش واقعا مرا باور داشت ...
- ۹۵/۱۲/۱۱