اون با من همون کارو میکنه که برگهای کتاب با پروانه!
دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۳ ق.ظ
خواب مثل یه هاله ی نازک میشست رو چشام و تمام تلاش من برای نخوابیدن مثل دوییدن رو تردمیل بود همون قدر بی مقصد! خواب میشست رو چشمام و من فرو میرفتم تو یه سیاه چاله ... نفسم سنگین میشد و من گیر میکردم بین خواب و بیداری . خواب من رو میبلعید تو خودش و تمام تلاش من برای دست و پا زدن برای داد زدن برای بیدار شدن بیهوده بود.... آخخخخخخ ...
از خواب میپرم و انگار هزار سال دوییدم . الکترونیک دو با من همون کار رو میکنه که برگهای کتاب با پروانه ... من خشک شدم زیر سنگینی و خشکی جریان و سلف و مقاومت
حالم بده!!!!
از خواب میپرم و انگار هزار سال دوییدم . الکترونیک دو با من همون کار رو میکنه که برگهای کتاب با پروانه ... من خشک شدم زیر سنگینی و خشکی جریان و سلف و مقاومت
حالم بده!!!!
- ۹۶/۰۳/۰۸