طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

رخوت بعد از ظهر

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ب.ظ

از اینجا که من خوابیدم همه چیز به طرز غریبی کجه. من تا کمر فرو رفتم تو رخوت خواب بعد از ظهر و درست مثل کسی که تا کمر توی دریا باشه و با هرموج سرش زیر آب بره و بیرون بیاد ، خوابم میبره و بیدار میشم . 

از اینجا که من خوابیدم همه چیز به طرز غریبی کجه .از بین پلکهام نگاه میکنم به آونگ ساعت.به فرشته ی سفیدی که آویزون شده و تاب میخوره . فکر میکنم هندونه رو میریزم توی آب میوه گیری. چشام بسته میشه .هندونه ها توی آب میوه گیری میچرخن و میچرخن و له میشن . بعد فکر میکنم به افطار و درست قبل از اینکه چیزی روی اجاق گذاشته باشم فرو میرم توی خواب ...


  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">