بعد از هر کوبیده شدنی باید ساخته شد
یه رومیزی قرمز دوختم ،از اونا که چارخونه ی ریزن. برای میز توی آشپزخونه مون که فقط دوتایی توش نشستیم.
حالا که فکر میکنم میبینم قرار نبود فقط دونفرپشتش بشینیم،قرار نبود اینقدر دیر به دیر خونمون رو به مهمون باز شه. قرار بود صدای خنده هامون تو خونه بپیچه و صدای بدو بدوهامون قرار نبود داد بزنم،بکوبم تخت سینه ش ظرفا رو دونه دونه وسط پذیرایی بشکونم . قرار نبود من دلخوری هام رو اونقدر تنهایی رو دوشم بکشم که یهو بینمون یه دیوار سرد و بلند بسازیم!!!
خندیدیم ،بدو بدو کردیم، در خونه رو وا کردیم رو به مهمونا ، شلوغ پلوغ شد ... ما فقط بلد نبودیم مدیریت کنیم روابطمون رو ...
غذای توی فر رو در میارم ،میذارم روی میز روی رو میزی چهارخونه قرمز که خودم دوختمش. گفته بودم قبلا حتی سوزن نخ کردن بلد نبودم؟ زندگی متاهلی آدم رو میکوبه از نو میسازه... خوبیش اینه که بعد از کوبیدن میسازت ...
من که دادم رفته بود هوا، زندگی کوبیده بودتم .... خوب میدونم بار آخری نبود که کوبیده ... ولی خدا جونم ،رفیق جون که همیشه حق رفاقت رو تموم کردی تو اینبار دستت رو بذار رو نوک دماغم و بگو هیس! نذار باز دادم بلند شه
بعد هر کوبیدن باید ساخته شد... دارم ساخته میشم بین رنگها و قلمو ها و کتابها و پارچه ها و ظرف ها....گفته بودم هیچ وقت مشکلی رو با خودم حمل نمیکنم ،یا حلش میکنم یا رهاش!
من اینبار هم حلش کردم هم رهاش....هییییس بیا حالا آلبالو بخوریم و فکر کنیم همه چی یه خواب بوده ...یه خواب بد!
- ۹۷/۰۴/۱۷