لبخند میزنم
آب از توی دوش میریخت روی پاهام ،انگشتهام رو زیر آب تکون میدادم و تمام خستگی این هفته انگار از توی انگشتام میریخت بیرون . یک هفته ایی که برای کاری مجبور بودم از هشت صبح تاهفت عصر دانشگاه باشم. از اینکه بلاخره این دانشگاه کوفتی تمو شد راحت شدم ، اما دلم تنگ میشه برای همه اونایی که دیگه شاید هیچ وقت نبینمشون. همه اونایی که به چرت ترین چیزای ممکن باهم میخندیدیم و همه همونی بودن که هستن .عیچ کس نقاب نداشت ادا نداشت این رو ر اون رو نداشت... ولی به قول سیما من دیگه کلاهمم تو این دانشگاه جا بمونه برنمیگردم ورش دارم :) .
آب از توی دوش میریخت روی پاهام و من انگشتام رو تکون میدادم و فکر میکردم به زندگی دو نفره ایی که داریم که مدام بالا و پایین داره ... مهم نیست تو یه موضوع چقدر حق با منه، وقتی از هم میپاشم همه پاشیدنم رو میبینن نه حق بودنم رو .
راستش ظاهر زندگیمون شیکه ، عماد میاد دنبالم همه کارهام رو انجام میده، گل میخره ، کادو میخره ، میریم سینما میریم خرید .... زندگیمون درست مثل یه قصر با نقاشی ها و وسایل شیکه که هرکسی از دور میبینه فکر میکنه چه جای محشری اما فقط ما میدونیم که یکی از ستون های مهمش از درون به شدت آسیب دیده!!!
آب از توی دوش میریخت روی پاهام ، انگشتهام رو زیر آب تکون میدادم و خستگی خونه تکونی از تنم در میره . خونه ایی که یه هفته فرصت نکرده بودم گرد بگیرم تی بکشم لباسها رو بشورم اتو کنم . حالا همه جا گردگیری شده تی کشیده شده ،لباسهای سفید از رنگی جدا شده و رفته تو لباسشویی ،چندتا از لباسها رو ریختم تو لکه بر .
کاش یکی دلمون رو میریخت تو لکه بر...
پ ن : تا وقتی یکی هست که فکر میکنی میشه بهش تکیه کنی که تو رو به موفقیت برسونه ،هیچ وقت به موفقیت نمیرسی. هیج کسسس تو رو به موفقیت نمیرسونه الا خودت .... وفا قوی باش و فکر کن زنان زیبا با لبخند بعد سختیشونه که زیبان :)
- ۹۷/۰۴/۲۸