قدر مژه برهم زدنی
وقتی صدای دادمون بلند شد
وقتی دعوامون اوج گرفت
وقتی بهم ریختیم
زلزله شدیم
داغون شدیم
همه فقط گرد و خاکمون رو دیدند.
اما ... هیچ کس بوی موهای بلند خرمایی من رو از لای انگشتان عماد نفهمید ،
هیچ کس ارتعاشات قلب من رو وقتی با صدای بم مردانه ش نیمه های شب برام شعر میخوند رو نفهمید
. هیچ کس حجم دلتنگی آغوش مون رو ندید ....
تمام بودن من توی جیب پیراهن چهارخانه عماد جا مونده بود
تمام بودنش سنجاق شده بود به کیسوان بلندم
اما هیچ کس اینها رو ندید
همین هایی که واقعی ترین و حقیقی ترین قسمت رابطه من و عماد بود .
.........
به شخصه معتقدم شاید همه زن و شوهرهایی که سر روزمرگی ها دعواشون میشه بعد اوج میگیره به حاشیه کشیده میشه و بیخ پیدا میکنه، دوباره حالشون باهم خوب میشه اگه، لج نکنن، اگه هم رو ترک نکنن ، اگه به صدای قلبشون گوش کنن ... دعوای زن و شوهر ها رو فقط ساده لوح ها باور میکنن:)
بیایید باور نکنیم ...
پ ن: عماد-) گفته بودی که چرا محو تماشای منی
وفا+) آنقدر مات که یک دم مژه برهم نزنی
-)مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
-) +) ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
من خندیدم و عماد چال روی لپم رو بوسید
شعر از فریدون مشیری
گاهی بی هوا خاطرات نامزدیتون رو مرور کنین
این شعر همین عصر ،همینجوری ،بی هوا، ما رو پرت کرد به اون روزها
- ۹۷/۰۵/۱۷