همچنان دوستیم
دوستم
اسمش زهرا س .سال آخر دبیرستان بود که باهم دوست شدیم . همه خل بازیامون باهم بود خنده هامون آرزوهای بلند بلندمون ... من مهندسی پزشکی قبول شدم و اون مهندسی صنایع . دانشگاهمون جدا بود اما قرارهای هر هفته سرجاش ...به فاصله یه ماه از هم عقد کردیم و با فاصله یکی دو ماه عروسی ... اون رفت تهران و ۶۰۰کیلومتر دور تر باز تماسهامون حرفامون درد و دلهامون باهم بود
حالا اون داره طلاق میگیره ! من دارم با زندگیم دست و پنجه نرم میکنم .... زندگی از هر دوی ما آدمهای قوی تری ساخته .... آدم های قوی اما رنجور .... ما باز کنار همیم ... حتی با روح های مجروح .... با آرزوهایی که شبیه برگ پاییزن ،درحال سقوط اما زیبا ... دیروز که دیدمش گفتم تجربه ایی که ارزون بدست بیاد گران بها نیست ... قوی باش . لبخند زد ...اون قوی تر از منه ...
پ ن : بگذار زندگی سازش خودش رو بزنه تو سرخوشانه برقص
پ ن ۲: من به هیچ کس اجازه نمیدم آرزوهام رو سلاخی کنه حتی خودم !!!
- ۹۷/۰۶/۲۳