طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

مریخ

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۳:۴۰ ب.ظ

توی فیلم مرده و دوستاش سفر کرده بودن مریخ. بعد یه اتفاقی افتاد  ، یه حادثه که مرده بیهوش شد دوستاش فکر کردن دوستشون مرده ، از سفرشون نزدیک ۵۰۰ روز مونده بود و طبیعتا یه جنازه توی یک و سال و خورده ایی نمیتونه تو سفینه بمونه ، تصمیم گرفتن مرده رو تو مریخ تنها بذارن و برن . اون وقتی به هوش اومد دید توی مریخ مونده و همه رفتن .تنهایی و درد غریبی وجودش رو گرفت .من درست مثل اون مرده ام. وسط زندگی ،اونجا که فکر میکردم دارم مرحله ی جدیدی از زندگیم رو شروع میکنم با یه شریک یه رفیق... یهو چشمم رو وا کردم دیدم وسط یه سیاره  جدید (یه زندگی جدید) تنهام ! اون مرده نزدیک دوماه تلاش کرد که با زمین ارتباط برقرار کنه و بگه که زنده س . واسه اینکه امید داشت واسه اینکه نمیخواست بمیره . بعد ، پانصد و سی و چند روز تنها موند اونجا و منتظر موند که نجاتش بدن . یک سال و چهار ماه تنها روی سیاره زندگی کرد ، با غذای کم بدون دوش گرفتن تنها و تنها و تنها... آدم باید خیلی قدرتمند باشه که بتونه اونقدر دوم بیاره تا به زندگی برگرده . من اونقدر قوی نیستم .

مرضیه وبلاگ نداشتی نتونستم ج بدم عزیزم تاریخ انتشار اونروز ۱۹۸۹۷بود ! امیدوارم منظورم رو فهمیده باشی. 

  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">