طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

روزمرگی های وفا

يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ب.ظ

وسط بدوبدوی درست کردن ۳۲تا کاردستی  جایی بین چسب و کاغذ و قیچی یهو یکی از پشت بغلم میکنه ،سفت و سفت و سفت . برمیگردم ، محمد جواده، میخنده. یه آن کلافگی یادم میره سرش رو میبوسم و سفت میچسبونمش به خودم هیچی نمیگه بدو میپره روی صندلیش . بچه ی شلووووغ و پرجنب و جوشیه .احساسی نیست دم به دیقه نمیگه خانم معلم دوست دارم زیاد دور و برم نمیپلکه فقط یه وقتایی که یهو وسط کلاس بارانی م رو میپوشم برم از حیاط چیزی بیارم با یه نگرانی تو چشاش میگه خانم معلم داری میری؟ یا وقتی میرم کلاس بغلی نقاشی یادشون بدم با یه لحن حسودی میگه چرا میری اونجا ؟ اونا خودشون معلم دارن نرو کلاسشون . صبح اگه یادم بره بهش بگم سلااااام چطوری محمد جواد وقتی روزنگارش رو میده به گلایه میگه خانم معلم موقع اومدن  ندیدی منو! 

+امروز اولین جلسه بود که زبان داشتن وقتی معلم زبان رو معرفی کردم و بهشون گفتم از امروز یکشنبه ها باهاش زبان میخونن چند دقیقه ایی تو کلاس موندم تا معلم جدید بتونه کنترل کلاس رو دستش بگیره بعد  کلاس رو تحویلش دادم  و رفتم بیرون، چند دیقه بعد یادم افتاد گوشیم رو جا گذاشتم برگشتم کلاس که برش دارم مبین محکم بغلم کرد و چیزی بین گریه و التماس گفت نرو خانم معلم . یه لحظه فکر کردم ۳۲تا بچه م رو سپردم دست بد کسی !! سرش رو بوسیدم و همونجوری که دسته‌اش رو از دور کمرم باز میکردم گفتم  ببین الان تیچر داره زبان یاد میده؟ بدو بدو برو ببین چیا یاد میده یادبگیر بعد کلاس بیا بهم بگو‌خب؟ برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم منم همین بیرون نشستم بعد کلاس زبان دوباره برمیگردم . چقدر زود بچه ها قانع میشن اعتماد میکنن! 

.

.


تمام تنم خسته اس وقتی از مدرسه برمیگردم . دلم می‌خواد کسی قبل من خونه بوده باشه که همه جا رو مرتب کرده غذا بار گذاشته  و من وسایلم رو  پرت کنم رو مبل و ولو شم و اون برام چایی بیاره :) 

+کسی قبل من خونه رو مرتب کرده ، غذا پخته گذاشته تو یخچال. کتری برقی رو پر کرده و من فقط باید لباسهام رو بذارم تو کمد ، دکمه کتری رو بزنم و ولو شم رو مبل. اون یه نفر قبل من وفا بوده ! وفای پر انرژی صبح :)


.

.

چند وقته آبرنگ کار نکردم ؟  


  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">