طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

روزمرگی های یک وفا۱۰

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۰۴ ب.ظ
مدرسه تعطیل شده من نشستم روی صندلیم پاهام رو دراز کردم و زل زدم به کلاس خالی از بچه ها و حس میکنم چقدر عادت کردم به بودنشون و هر روز دیدنشون به سر و کله زدن باهاشون . معلمی یعنی قاطعیت در کنار مهربونی بعضی روزها که خیلی شیطونی میکنن و حرف گوش نمیدن مجبور میشم بیشتر قاطع باشم تا مهربون و امروز از اون روزا بود.
دیشب وقتی برگشتم کوکوی مرغ پختم و یه بشقاب هم فرستادم خونه مادرشوهرم با اینکه از دستش ناراحت بودم . سعی کردم یادم نیوفته اونروز ازم شیر خواست و من با ظرف شیر دادم بهش و وقتی ظرف خالی رو تحویلم داد در ظرفم رو کنده بود و حتی نگفت ببخشید ! یا اونروز که از صبح درگیر مراسم فوت یکی از اقوامشون بودیم و بابا اینا واسه شام غریبانش اومده بودن در کمال پر رویی گفت به بابات بگو دوست ما رو برسونه خونشون ، وقتی تعجب کردم گفتم بابام رو منطورتونه یا عماد ؟ خیلی جدی گفت بابات رو میگم . بگو دوستمون رو برسونه خونشون !!! 
.
.
دیشب آبرنگ کار کردم بعد از مدتها و حالم چقدر بهتره :) 
  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">