طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

از نزدیک که نگاه کنی همه چی یه جور دیگه س :)

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۱۸ ق.ظ

بعد حدود یکسال الی رو دیدم . چاق شده بود و البته خوشگل . عادت ندارم موقع دیدن آدما ازشون سوال بپرسم مثلا چه خبرا؟ شنیدم از شرکت قبلی استعفا دادی چرا؟ تو که با دکتر جور بودی؟ الان کجا کار می‌کنی؟ راستی دکترات چی شد؟ ماشینت رو عوض کردی؟ از سپیده چه خبر ؟ با موتی ازدواج کرد؟ فقط گفتم چند وقته ندیدیم همو؟ سر میز شام گفتم سوپ میخوری؟ گفت نه من حدود یه ساله ویجیترین شدم ! البته لبنیات میخورم! گفتم بخاطر پوستت؟ ( آخه میگن گوشت واسه پوست بده🙄) گفت نه بخاطر توحشی که تو قتل حیوانات هست!!! باباش گفت :مال این مرامی ه. همه خندیدیم گفت قورمه سبزی با قارچ فوق العاده س بعد هم یه چیزایی راجع به بی رحمی و ظلم علیه حیوانات گفت که ترجیح دادم فقط گوش کنم و سوپ بخورم و زرشک پلو با مرغ !

من همیشه فکر می‌کردم بخاطر گوشته که آدم چاق میشه ! 🙄🙄🙄🙄


الی: توحشش اونجاس که این همه حیوون رو پرورش میدن برای کشتن . اونا به دنیا نمیان که زندگی کنن به دنیا میان که فله ایی سر بریده شن. 

من: یعنی با خوردن مرغ و گوسفند اورگانیک مشکلی نداری؟ 

الی: قتل حیوون با سرشت ما سازگار نیست . سازگار نیست که صحنه سر بریدن حیوون برامون منزجر کننده س بوی خون حالمون رو بد می‌کنه گوشتش باید پخته شه بوی بدش با ادویه گرفته شه!ما سرشتمون رو تغییر دادیم . ولی حیوون گوشت خوار بوی خون براش لذت بخشه. دستگاه گوارشش نیاز به پخت گوشت نداره  چون برای گوشت خواری آفریده شده. 

من: اگه این ما هستیم که راه رو اشتباه رفتیم چرا شغل اکثر پیامبر ها مثل یعقوب و موسی چوپانی بود؟ نمی‌شد خدا بهشون وحی کنه که اشتباهه؟

الی: نمیشد چون فهم بشر تکمیل نشده بود مثل شراب که نتونست هیچ وقت حرامش کنه ! 

من: قضیه حضرت ابراهیم چی؟ چرا قوچ فرستاد؟ 

الی: اون داشت آدم میکشت ! 

من: میتونست چاقو نبره و تمام. دیگه نیازی به قوچ  نبود! 

الی : شک کن . به همه چی شک کن .

من:به آیه ی قرآن؟ 

الی: به همه چی . 

من: ...

الی :شک خوبه

من: ...

الی: همه مشکلات ما از چشم بی چون و چراست...

من: ...



هیچ وقت فکر نمیکردم از پیشنهاد کار ناراحت شم. امروز وقتی بهم گفت قبلش باید بری یه دوره ۹ماهه تو یه شهر دیگه با ۶۰۰کیلومتر فاصله حس کردم کسی دلم رو کند و انداخت ۶۰۰کیلومتر دور تر ... دلم میخواست بهش بگم من آدم فاصله های دور نیستم. من آدم صبح چایی دم کردن و گلدون ها رو آب دادن و کشیدن پرده ها و رو به آفتاب نفس کشیدنم نه که خونه م رو کاشانه م رو نه ماه ول کنم و برم تا شاغل شم تا سی سال هر روووز کله سحر بزنم بیرون و یادم بره زنم . من آدم مامان شدنم که بچه م رو خودم بزرگ کنم نه خاله مهد که سال‌ها فوبیای از دست دادن نداشته باشه ، که دلش گرم باشه و من همه اینا رو نه برای عماد نه برای بچه ایی که نیست برای خودم انجام میدم .حال من روی مبل کنار آباژور خونه م خوبه نه شلوغی خیابون ها و ترافیک صبح قبل ساعت کاری.... بهش لبخند زدم و گفتم به پیشنهادتون فکر میکنم. الان انگار کسی قلبم رو گرفته توی مشتش و فشار میده.. به خودم میگم آروم باش وفا کسی مجبورت نکرده بری...



عماد میگه وفا همیشه همچین فرصتی سراغ آدم نمیاد ... بچه نشو. به فکر خودت باش به فکر آینده ت . 

میگم عماد من خونه زندگیم رو ول کنم برم ؟ تو رو خونه مون رو ...

میگه ثمین همه چی رو ول کرد رفت دانمارک بخاطر آینده ش اونم نه چند ماه، که چند سال. اینجا که دیگه ایرانه. من میام دیدنت . برات بلیط هواپیما می‌گیرم آخر هفته ها رو میای. 

زل میزنم به چشاش. از فکرش دلم میگیره. میگه تصمیم نهایی بالاخره با خودته ... ولی سعی کن منطقی تصمیم بگیری


پ ن : منطق م اینه که بگم نه ! 

دوست داشتین کانالم رو بخونید؛) 

https://t.me/VF_Ruznegari

  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">