درست مثل صحنه های گنگی از یه خواب , یادم میاد و نمیاد!
همون یه شب بود افت فشار پی در پی ... وچقدر بده لرز و سرگیجه و حالت تهوع و سردرد و کرخی و بی حسی بدن, همه شون یه جا!
خوب شدم .
استاد میگه ویِ سی ایی رو میشه 1 گرفت ولی من میذارم 4.5 , چون جاشو دارم بذارم ,استاد میگه از رو فرمول پایداری آر تِوِنن چند میاد؟ من مثل کسی که یهو وسط روز خواب دیشبش درست مثل صحنه های دور و گنگی از یک فیلم , یادش میاد و نمیاد , فرمول یادم و نمیاد. عماد سرما خورده . کسی میگه 44! سوپ بار گذاشتم . صبح که بیدار شدم مرغ رو گذاشتم تو زود پز کوکش کردم رو 44 دقیقه . لابد الان خیلی وقته پخته و رفته رو کیپ وارم! استاد میگه اگه بتا رو بگیریم 200 درسته . کسی انگار تو گوشم میگه :بتا آرِ ایی بر 10 .
مامان گفت شام بیاین خونه ما . نوک دماغم درست انگار وسط اسفند باشه یخ زده !میگم عماد شاید مهمون باشه بهرحال من میام .دیروز دیدمش؟ چقدر دلم واسه مامان تنگ شده. نوک دماغم رومیگیرم بین انگشتام , ها میکنم !
- ۰ نظر
- ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۰