زندگی آرام من 2

بابا ماشین را نگه داشته است زیر سایه ی چپرهای کوتاه باغی کنار جاده . کمی جلو تر آب از توی چاه میزند بیرون ...خنک و زلال و پرفشار . می ایستم لب آب ودستم را میگیرم مقابلش. خنکای آب توی گرمای ظهر تابستان نشت میکند زیر پوستم , کیف میکنم . ماگم را فرو میبرم توی آب و هی پر و خالیش میکنم . غرق بازی آبم که یهو آب میپاشد به پهلویم باخنده جییییییییییییغ میکشم ,یار جان است که پشت سر هم آب میپاشد به سر و رویم . آب توی ماگ را میپاشم رویش. میریزد روی سرش, میخندد .صدای خنده هایمان پر میکند کوچه باغ را .
میگویم سلفی ؟ می ایستد پشتم . میگویم بگو سیییییب . آفتاب میزند توی چشمم . دستش را سایبانم میکند .دوربین میگوید چیک !
نگاه میکنم به عکس توی دوربین به دستی که سایبانم شده , به آفتابی که میزند توی صورتش به لبخند هردویمان .
- ۰ نظر
- ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰