طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

پایییز

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ
پاییز را دوست دارم
همیشه دوست داشته ام با تمام خرمالو های گسش , انار ها و نارنج های ترشش .پیاده روهای پوشیده از برگش با تمام رنگهای زرد و نارنجی و اُکری ش ...

حالا که تو هستی پاییز را بیشتر دوست دارم
پاییز امسال با دستهای گرم تو دلچسب تراست  با بارانی که دکمه هایش را تا بیخ گلویم کیپ میکنی .عجییییب میچسبد گرمای جیبی که از خاطر دستهای تو دااااغ است ...

 عصرهای خنک پاییز را باید نشست توی کافه چای خورد و شعر خواند و گرم شد وکیف کرد و مست شد و مست شد و مست آخخخخخخ که باید جایزه بهترین تصویر سال را داد به چشمهای زاغ تو , توی کافه ! . پشت شیشه باران و باران وباران ....
 
پاییز را دوست دارم
 با هوای سردش  باران سیل آسا و آفتاب بی رمقش می دانی حتی سرماخوردگی هم مزه میکند وقتی به اخم تو ختم میشود که یعنی باید مواظب می بودم و نبودم یعنی برایت مهم است این مواظب بودن ها و نبودن ها

بین خودمان باشد ....تو تمام پاییز های گذشته را به من بدهکاری ..حتی اگر 50 سال هم باهم باشیم میشد و بشود 52 سال و نشد ...  پاییز امسال را باید توی تقویم زرد کرد لایت کرد باید یک جور ویژه انداختش توی کادر که فراموش نشود. که امسال تو هستی, هم قدمم .
  • Vafa 1192

is that u'r voice

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
عرضی نیست . تنها شما رو به گوش دادن ترانه ی زیبای "ساری گلین " سامی یوسف دعوت میکنم


  • Vafa 1192

حرص

جمعه, ۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ

برای کسایی خوبی کنین که خوبیتون رو میفهمن

وقتی براتون تره خورد نمیکنن حرص نخورین ، روشتون رو عوض کنین .

  • Vafa 1192

بیخودی

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ب.ظ

بابت کارهای عقب افتاده نق میزنم و او درست مثل کودکی که مادرش بابت تکالیف عقب افتاده اش دعوایش کند ساکت و مظلوم به حرف هایم گوش میکند 

نق میزنم و روی ً نُت چسبدار کارهای فردا و پس فردایش را مینویسم برایش میگویم بچسبانشان روی جایی از ماشین تا مدام ببینیشان  .میگوید چشم .سرش پایین است از بالای چشم هایش نگاهم میکند خنده ام میگیرد لبم که به لبخندی کج میشود میخندد و میگوید آشتی؟ اخمم وا میشود سرم را تکان میدهم و فکر میکنم حال زندگیمان خوب است بیخودی زندگی را تلخ میکنم .

  • Vafa 1192

همین

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ب.ظ
پاک کردم...

فقط همین قدر بگم که....

 یه قوطی دستمال کاغذی سنگین نیست نه ؟ اگه بگیری دستت خسته ت نمیکنه نه؟ برای مثلا یه ساعت . هوم؟ دوساعت هم شاید خسته نکنه سه ساعت و چهار ساعت هم . اما اگه قراره باشه یه بسته دستمال کاغذی رو با زاویه نود درجه به صورت موازی با زمین به مدت یک هفته تو دستت نگه داری به طرز غریبی برات سنگین و زجر اور میشه

از حمل مشکلات کوچیک برای یه مدت طولانی  فقط خسته م همین !
  • Vafa 1192

نیمه شب٢

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ
در تاریکی نسبی نیمه شب در حالی که ماه روشنایش را انداخته روی جای خواب تکیه داده ام به دیوار .پاها را جمع کرده ام توی سینه . او کمی آن ور تَر دراز کشیده و حرفهایی میزند که نمیشنوم بی مقدمه میگویم میشه چیزی بگم اما هول نکنی ...ناراحت نشی؟ میگوید بگو میگویم حتما؟در آغوشم میکشد و میگوید حتما .میگویم میخوام گریه کنم دلم گرفته میپرسد چرا و بیخ گوشم را میبوسد میگویم نمیدونم صدایم لرز دارد و بغض دارد و درد .های های هق هق م خفه میشود توی سینه اش و نمیدانم دقیقا برای چه اینگونه زار میزنم
  • Vafa 1192

همینجوری

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

شروع فصل ١٥ .خسته میشم تصمیم میگیرم باقیش رو بعدا بخونم کتاب رو میذارم روی مبل و میرم سمت اتاقم که بخوابم .قبل اینکه برسم به اتاق فکر میکنم فردا صبح برم دکتر یا بیخیالش بشم و برم کار آموزی؟ توی این بیست و دو روز سه بار دکتر عوض کردم اما این خونریزی لامصب بند نمیاد . خودمو  پرت میکنم ری تخت.چشمان رو میبندم فکر میکنم به دکتر به کار آموزی .درست قبل اینکه خوابم بره یادم میوفته مسواک نزدم .

  • Vafa 1192

در سرم دختر پیری عصبی میرقصد

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ

+اتاقم بهم ریخته س حس تمیز کردن ندارم 

+میخوام برم پیاده روی سرم درد میکنه

+پر از فکرم پر از آزمون و خطا .

+تقصیر من نیس هیشکی یادم نداده

+هیشکی نیس که بشه ازش پرسید کسی که بلد باشه ! 

*اوووووووف 

+هنوز کارهای کار آموزیم تموم نشده 

+باقی کارها زیاد هس ولی استرسم نمیده

+١٩روز خونریزی تو یه ماه اعصاب برای آدم میذاره بمونه؟ 

+دیشب هر چی خورده بودم بالا آوردم ....بی دلیل..،.

+دیشب مهمون بودیم امشبم مهمونیم فردام همین طور  .حوصله مهمونی ندارم

  • Vafa 1192

با هیچ کسم میل سخن نیست

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ
باید زن باشی باید دلتنگی امانت را بریده باشد
آنوقت میوفتی به جان خانه بی آنکه بفهمی .یک وقت میبینی های های ظرف شسته ایی /های های رخت پهن کرده ایی /های های جارو زده ایی...
اما یک وقتهایی کار است که آوار شده است روی سرت و تو نشسته ایی روی میز کوچک کنار اتاق ،روی کاغذ و مداد ها و قلمو ها،زل زده ایی به انبوه لباسهای روی تخت به وسایل بهم ریخته کف اتاق و فکر میکنی به گزارش کار ناقص کار آموزی به قرص های نخورده به نماز مانده ات به اینکه بیخودی از هیچ چیز همه چیز ساخت و گند خورد به حالت حالش....
  • Vafa 1192

طعم گس خرمالو

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۲ ب.ظ

بی مقدمه میگویم 

شاید آدم ها وقتی حالشان خوب نیست سازنوشتنشان کوک میشود روی تصنیف زندگیشان. هی مینویسند و مینویسند انگار هی لغت س که جمله میشود و مسلسل وار میریزد روی کاغذ روی ورد روی نُت .... 

این روزها حال زندگی من خوب است

همین روزهایی را میگویم که بعد از ظهر ها بیخیالانه و دراز میکشم زیر پنجره پاهایم را میاندازم روی هم  .باد از لای پرده مینشیند روی تنم و مست خواب چرت میزنم و خواب شهریور تب کرده ایی را میبینم که گونه هایش گل انداخته انار هایش آرام آرام بوی به بار نشستن گرفتن و مزه میکند زیر دندان خیالم طعم گس خرمالو . 

این روزها که قلم نوشتنم ریپ میزند حالم خوب است . 


  • Vafa 1192