طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

مروری برآنچه گذشت و هست

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۴ ب.ظ

چقدر وبلاگ ها خلوت شدن .چند وقتیه میخوام بنویسم اما چون بیشتر تایمم رو تو مدرسه پشت سیستم میگذرونم و نمیخوام با نت و سیستم مدرسه بیام وبلاگ برای همین دیگه فرصت و نایی نمی مونه که بیام و اینجا رو آپدیت کنم

این روزا تو مدرسه سرمون گرم ثبت نام سال جدید و تبلیغات مدرسه  (بخاطر کرونا ثبت نام هامون کم شده ) و فارغ التحصیل های امسال و غیره س ...

خوبی این سمت جدید این بود که کلی تو فتوشاپ و کلا آفیس پیشرفت کردم . روابط اجتماعیم بهتر شد و با 4 نفر بیشتر ارتباط گرفتم . کلا فکر میکنم محیط کار سالم میتونه آدم رو از لحاظ اجتماعی و شخصیتی رشد بده.

قبلا فکر میکردم شغل از این لحاظ خوبه که اولا بهت استقلال مالی میده دوما باعث میشه زندگیت رو برنامه باشه اما الان فکر میکنم اینها همه هست و اینها همه نیست ! محیط کار با محیط آکادمیک دانشگاه فرق داره همه فرهیخته نیستن (البته دانشگاه هم زیاد فرهیخته نیست :\) و برخلاف دانشگاه که افراد معمولا منافعشون گیر همدیگه نیست تو محیط کار همه ی کارها معمولا از روی سیاست و منافع چیده میشه . حالا ششاید نشه گفت همیشه اما اکثرا همین طوره . برای همین رفتار ظاهری آدم ها یک چیزه و باطنشون چیز دیگه ایی .

من اوایل خیلی ساده بودم و آدم ها رو از روی ظاهر باور میکردم بعدا دیدن محیط کار جای هر حرف و هر اعتمادی نیست . نه اینکه خسارت خاصی بابتش پرداخته باشم اما خب به مرور فهمیدم بهتره محیط کار رو از محیط خانواده دور نگه دارم مگه اینکه واقعا به شناخت کامل از همکارم برسم .

همیشه به همه احترام میذارم تو محیط کار اما به هیشکی اعتماد صد در صد ندارم . همیشه یه جایی رو نگه داشتم که ممکنه طرف یه جایی بخاطر منفعتش خنجر نباشه ،حداقل یه سوزن و جووالدوزی بزنه بهم . (یعنی پیش اومده ) مثلا مدیر گفته فلان کار چرا فلان شده همه به هر نحوی که شده دنبال این میشن که از سر خودشون وا کنن و بندازن گردن اون یکی ! اوایل داغون میشدم و حس میکردم باهام بازی شده !!! اما خب الان عیار کار دستم اومده .

1 اینکه الان سعی میکنم کارم رو تمام و کمال درست انجام بدم 2 به هرکسی لطف زیادی نکنم (بعدا آدم بدهکار هم میشه ) 3 به هیشکی اعتماد صد در صد نکنم و هر حرف رو پیش هر کسی نزنم 4 رک باشم

مورد آخر هنوز ضعف دارم روم نمیشه مثلا نه بیارم یا از حقم به طور کامل دفاع کنم و بعضی جاها که یکی زرنگ بازی درمیاره و کار و مسئولیت خودش رو میندازه گردن من بگم خودش انجام بده !!!

بابت همین مورد آخر میخوام برم پیش مشاور چون واقعا اذیتم میکنه . اینکه نحوه مدیریت اون لحظه و رک بودن رو یاد بگیرم.

از بعد ازدواجم با این نتیجه رسیدم ما خیلی جاها خیلی از تکنیک ها رو  بلد نیستیم . روش درستش رو بلد نیستیم و خیلی جاها به ضررمون تموم میشه .

مثل تکنینک  حرف زدن تکنینک همسرداری تکنیک رفتار مناسب با همکار با خانواده شوهر با پدر و مادر تکنکیک نه گفتن تکنیک کنترل خشم ..... نه اینکه باید بریم یه کلا و دوره ایی بگذرونیم که اینا رو بهمون دیکته کنن نه ‍! اما اینها مهارتهایی هستن که با راهنمایی و تمرین و تکرار بدست میان . من موافق آزمون و خطا تو هر کاری نیستم خیلی وقتها خطاها و خسارتهای ناشی از اون قابل جبران نیستن.

بعد ازدواجم چندتا کارگاه شرکت کردم کارگاه تکنیک حرف زدن تکنیک  همسرداری  تکنیک کنترل خشم .... نمیگم تو همه شون صد در صد شدم . اصلا کیه که صد در صد باشه اما خب خیلی تو روند رفتاریم تاثیر داشته .

چقدر دلم برای طولان نوشتن ها تنگ شده بود:)

---------------------------------------------------------------------------------------

ماه رمضون فرصت خوبی بود چندتا پرهیز رو شروع کنم یکیش پرهیز از خورد و خوراک نامناسب بود که کمک کرد تا اینجا چند کیلیویی کم کنم . دومیش پرهیز از رفتارهای نادرست بود 1پرهیز از غیبت 2 پرهیز از دروغ 3 پرهیز از خشم  (نه به معنی سرکوب بلکه کنترل)  3پرهیز از اتلاف وقت.

تا اینجای کار که بد نبود . توکل بر خدا برای باقیش.

-------------------------------------------------------------------------------------

یه جور نون خوشمزه یاد گرفتم خیلی ترد و لذیذ و سبکه امروز که خونه مادرشوهرم مهمونیم میخوام اونو بپزم ببرم میخوام برای افطار . گفت مادرشوهر باید بگم روابطمون به طرز چشمگیری بهبود پیدا کرده که من فکر میکنم این چند دلیل باشه 1 میرم سرکار و بیشتر روز رو سرم گرمه و فرصت نمیکنم به چیزای بیهوده فکر کنم 2 باز میرم سرکار و چون عمده وقتم پره فرصت برای توقعات و درخواست های اضافه نیست 3 همسرم سعی نداره دیگه با دخالتهاش اوضاع رو مدیریت کنه (که بیشتر اوضاع رو خراب میکرد ) 4 هم اونا فهمیدن این راهش نیست هم من گارد سابق رو ندارم . علت عدم گارد گرفتن من هم این چندتا دلیله :)) (چقدر طولانی شد ) 1اوایل رابطه و اون شور و هیجانات اولیه فروکش کرده و به اصطلاح زندگیمون جا افتاده 2 چون مدتهاس رابطه کنترل شده و اون تنشها فروکش کردن مثل زخمی که بهبود پدا کنه دیگه حساسیت سابق وجود نداره . میدونید دوستم میگفت روانشناسش میگفت آدمها اول دلخور میشن در صورت ادامه پیدا کردن اون رفتار ناخوشایند دلخوریشون تبدیل به خشم میشه بعد اون خشم با تکرار تبدیل میشه به نفرت . برای بهبود اوضاع اولا باید کمی دوری و دوستی ایجاد شه بعد اون رفتارها برای مدت نسبتا طولانی تکرار نشن تا کم کم اون خشم فروکش کنهخ و به طبع اون نفرت کمرنگ باشه و با رفتارهای اصلاحی کدورت ایجاد شده بهبود پیدا کنه . چقدر حرف زدم :))‌ تلافی این چند وقت رو درآوردم :))

 

 

  • Vafa 1192

رعنا کجایی؟

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۱۱ ق.ظ

کسی آدرس وبلاگ رعنا رو داره؟

  • Vafa 1192

لینک کانالم مجدد😖

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۰۳ ق.ظ

سه سالی میشد که از اینجا کوچ کردم تلگرام و کانال وفا رو درست کردم. خیلی از کسایی که از اینجا میشناختمشون مثل مریم مه سو اسی رعنا ریحانه یاسی...از اینجا اومدن به کانالم .دیروز اتفاقی دستم خورد و کانال حذف شد و سه سال خاطره به باد رفت . راه دسترسی دیگه ایی ندارم که بهتون پیام بدم. دیشب مجدد یه کانال جدید درست کردم با همون اسم وفا اگه اینجا رو میخونید خوشحال میشم بازهم کنارم باشیدhttps://t.me/ruznegarvafa

  • Vafa 1192

روابط خصوصی

شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۴ ب.ظ

توی سالن نشسته بودیم که به بغل دستیش گفت آره من و خواهرم با اینکه دوقلو هستیم اما اصلا اخلاقمون شبیه هم نیست هیییچ شباهتی به هم نداریم در کل ما چهارتا هیچ کدوم به هیچ کدوم شبیه نیستیم .مامانم گاهی کلافه میشه میگه وااای از دست شما عجب غلطی کردم مامان شما شدم منم بهش گفتم اون موقع که لنگ هات رو داده بودی هوا باید بهش فکر میکردی نه الان . وقتی اینو شنیدم هم حیرت کردم هم چندشم شد .
حیرتم از این بود که یه نفر تا چه حد میتونه با مامانش بی حرمت باشه!
چندشم هم از این بود که چرا یه نفر (چه برسه یه فرزند) راجع به رابط خصوصی دیگران (چه برسه مادرش) اینطور وقیحانه حرف بزنه.
نمیدونم ،اما نظر من اینه رابطه ی جنسی زن و شوهر فارغ از رابطه ی غریزی ، چون نوعی معاشقه س پس مقدسه و هیچ کس حق نداره راجع بهش نظر بده و این خصوصی ترین و صمیمی ترین رابطه ی بین دونفره که اظهار نظر هرکس در هر شرایط گستاخیه مخصوصا با این ادبیات .

اونقدرررر چندشم میشه بعضیا (چه زن چه مرد )میشینن مو به مو اتفاقات توی تخت خوابشون رو جلو همه تعریف میکنن ! اینجور آدما حرمت رابطه شون رو حفظ نمیکنن.شان رابطه رو  از مقام معاشقه تا یه رابطه ی غریزی و حیوانی پایین میارن.

حالا اگه مادری از بچه داری میناله دلیل نمیشه ما بی ادبی کنیم . مادر هم آدمه . آدمها هم خسته میشن کم میارن . چرا اصرار داریم از مادر یه آدم افسانه ایی بسازیم؟ مادرها باید فداکار وخستگی ناپذیر و بی عیب و ایراد باشن؟ نه !
من مادرنیستم اما میدونم همه ی آدم ها کلافه و خسته میشن و حتی ممکنه اون موقع چرت و پرت هم بگن چرا با این حرف که یه مادر باید فلان باشه بیسار باشه سعی میکنیم مادرهایی با عذاب وجدان و وسواسی بسازیم که اگه اشتباهی میکنه ، نکنه مادر خوبی نیست ؟

میدونم مساله پیچیده تر از اینهاس مادر بیخیال و خودخواه و مسئولیت گریز خیلی خطرناکه اما مواظب باشیم از اینور بوم نیوفتیم .وقتی مادری از خستگی و کم خوابی میناله بهتره به جای سرزنش باهاش همدلی کنیم

من مخالف اینم که یه مادر بااااید همه ی انرژی و وقت و توانش رو برای بچه ش بذاره و تنها در اون صورته که بچه ش موفق میشه . شما خودتون چندنفر رو میشناسید که پدر و مادر همه توانشون رو گذاشتن و نهایتا یه بچه ی بی عرضه بار اومد یا بی ادب و از دماغ فیل افتاده که ابتدایی ترین و بدیهی ترین رفتارهای اجتماعی رو بلد نیست ؟ یا بچه ایی که پدر و مادرش بی سواد بودن اما حالا یه تحصیل کرده ی موفق و مودبه

یادمه یه جا خوندم نوشته بود به جای اینکه بچه ی شاگرد اول بار بیارید،  بچه ی باجربزه بار بیارید . بچه ایی که وقتی سر جلسه امتحان خودکارش تموم شد نشینه زار بزنه ،دنبال راه حل باشه

  • Vafa 1192

چند گزارش کوتاه 2

شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۲۷ ق.ظ

انقدر فضای کانال مسموم شده که آدم میترسه اونجا چیزی بنویسه

البته شاید تعداد مخاطب اونجا بیشتره یا نمیدونم وبلاگ نویسی محیط و شرایط  مناسب تری داشت . درکل کاش دسترسی به اینجا آسون تر بود و میتونستم اینجا رو تند تند آپدیت کنم.

امسال بخاطر تغییر سمتی که داشتم و بخاطر تغییر محیطی که داشتم با چالش های زیادی رو به رو بودم .

کسی که من به جاش اومده بودم 8سال سابقه ی کار تو این سمت رو داشت و من سال اولم بود و هییییییچ تصوری از این پست نداشتم . از طرفی هم چون اون شخص رو بدون اینکه بگن علتش چیه از اونجا برداشتن و من رو جاش گذاشتن همه نسبت به من یه گارد خاص داشتن انگار که من رفته باشم به مدیر عامل گفته باشم من رو بذار جای فلانی!

خلاصه کاملا حس میکردم پشت سرم حرف میزنن از کوچکترین اشتباه هام ایراد میگرفتن و مدام مقایسه میشدم . فشار کار و فشار محیط باعث میشد زودرنج و عصبی و کلافه باشم . شبها خوابم نمیبرد چون هیچی از اون کار نمیدونستم اشتباه های من میتونست فارغ التحصیلی و کنکور و نمرات و سوابق تحصیلی دانش آموزها رو تحت تاثیر قرار بده .  مدام دلهره داشتم چیزی هست که من نمیدونم و انجامش ندادم .

اونقدر حس بدی داشتم که انگار من رفته بودم ادعا کرده بودم که خیلی کارم درسته درحالی که برعکسش بود و من بارها گفته بودم من چیزی در این مورد نمیدونم  و لطفا اجازه بدید من این پست رو قبول نکنم .

خلاصه چند ماه طول کشید تا تونستم از آب و گل بکشم بیرون و قلق کارها دستم بیاد .

حالا هم که سامانه ها رو ادغام کردن و انگار همه چیز از اول شروع شده . فقط فرقش اینه که الان همه تازه کار هستن و شرایط همه یکسانه .

از اون طرف یهوه عماد مریض شد و مشکوک به کرونا و قوز بالا قوز. بهش میگم میبینی عماد تو شرایط سخت نه پدرو مادر میتونن کنار آدم باشن نه بعدا اگر بچه ایی باشه. فقط زن و شوهرن که برای هم میمونن .

مثل الان که من و تو باهم قرنطینه شدیم

در حالی که من سالم بودم اما انصاف نبود تو رو تنها بذارم و برم برای خودم. همه ی دنیا اونور پشت درن و من و تو اینور پشت در. رابطه ی زن و شوهری خیلی عجیبه یک انتخاب و انتصابی که از روابط خونی هم جلوتر و نزدیکتر میشه .

  • Vafa 1192

وقتی عصبانی میشم

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ

انقدر که اینجا ننوشتم رمزش یادم رفته بود 🤪

+وقتی عصبانی ام وقتی حرص میخورم میگم وفا الان اگه عصبانی نبودی چیکار میکردی؟ بعد سعی میکنم خشمم رو کنترل کنم .

جمعه صبح مادرشوهرم گفت صبحانه رو بیاید بالا. خواهرشوهرمم بود. شروع کرد برای شب یلدا برنامه ریزی کنه. گفت خب وفا جون من میگم امسال که نمیشه رفت خونه آقا جون ،بیایم خونه مامان اینا اینجوری که شام برنج نباشه . من میخوام کیک بپزم میخوام فلان کنم میخوام اینکار رو کنم ...گام اول من انتظار داشتم بپرسه برنامه تون برای شب یلدا چیه؟  نه اینکه پیشتر خودش برنامه ریزی کنه

دلم میخواست بگم نه ما قراره بریم خونه مامانم اینا . یا برسیم خونه و به عماد بگم چطور خواهرت برای خونه مامان خودش طرح و برنامه داره اما عروس برای خونه مامان خودش برنامه نباید داشته باشه که آبجی خانمت حتی یه نظر نمیپرسه؟

وقتی خواهرشوهرم پشت سرهم برنامه هاش رو میگفت تمام این حرفها از توی سرم میگذشت...

اما برای چند لحظه خشم رو گذاشتم کنار و در جواب حرفاش گفتم البته اینکارها رو میشه کرد اما خب فعلا فرصت هست بعدا راجع بهشون مفصل تصمیم میگیریم (یعنی تصمیم رو تنهایی نمیگیری) اجازه بدید منم برنامه هام رو چک کنم بهتون خبر میدم(یعنی منم برنامه های خودم رو دارم)

وقتی برگشتیم خونه دلم میخواست بگم من برنامه هام رو چک کردم برای شب یلدا نمیتونم باشم تا دماغش بسوزه و بفهمه دنیا دست کیه .

اما اینکار رو نکردم . تقویم رو چک کردم دیدم واقعا چه زمانی با برنامه هام ردیف تره .شب یلدا یک شنبه س و من راحت ترم که جمعه خونه ی مامانم باشم . هنوز در موردش حرف نزدم . اما صرفا بخاطر لجبازی برنامه شب یلداشون رو بهم نمیزنم . تو اون لجبازی میتونم برنامه هاشون رو بهم بزنم اما به قیمت اعصاب خوردی خودم

 

 

  • Vafa 1192

سلام

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

سلام ...

آخرین باری که اینجا نوشتم نمیدونم کی بود 

انگار هزار سال از اون روزا میگذره ... نمیدونم هنوز کسی اینجا رو میخونه یا نه ... اما دلم برای حس نوستالژی وبلاگ نویسی تنگ شده ...کانال نویسی راحت تره مخاطبش هم بیشتره اینه که تنبل شدم برای اینجا نوشتن...

میخوام اینجا رو با پستهای کانال آپدیت کنم ...

خلاصه سلام ✋🏻

  • Vafa 1192

پاشین بیاین کانال ببینم

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۱۲ ب.ظ

اینجا چرا اینقدر سوت و‌کوره ؟؟؟؟؟ 

پاشین بیاین کانال ببینم 😑😑😑😑😑😑

https://t.me/Ruznegarihayeman

  • Vafa 1192

آرزو

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۵ ب.ظ

یه چیزایی رو باید از ته دل بخوای بعد براش برنامه ریزی کنی بعد براش تلاش کنی . اونوقت اون آرزو میشه واقعیت . آرزو دارم یه بار ۱۴جولای  ، پاریس باشم و بتونم اون آتیش بازی رو از نزدیک ببینم :) هزینه سفر جفتمون حدود ۲۰میلیون میشه و من از الان رفتم تو کار دو دوتا چهار تا شاید سال بعد بتونیم بریم ^_^ خدا کنه !!! باید از خیلییی چیزا بزنم ! 

آدرس کانالم https://t.me/Ruznegarihayeman خوشحال میشم مهمون کانالم بشید :)

  • Vafa 1192

روزمرگی های وفا۳

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ق.ظ
از وقتی تو کانال تلگرام مینویسم اینجا نوشتن برام سخت و دور شده .. اینجا رو هنوز دوست دارم هرچند دیر بیام هرچند کم بنویسم...
شنبه برام یعنی کار و کار و کار .... 
 صبح رفتم کلاس نقاشی ، تعداد شاگردهام بیشتر شده. فاصله پایان کلاس نقاشی تا شروع کلاس زبان یک ربع بیشتر نیست و من بیش از ۵کیلومتر توی ترافیک باید مسیر طی کنم . بعد کلاس زبان روی صندلی آرایشگاه دراز کشیده بودم و بند کار که یه خانم باردار بود روی صورتم خم شده بود و ازم میپرسید تو هنوز قصد بچه دار شدن نداری؟ 
نهار عدس پلو پختم.  پیاز سرخ کرده و گوشت قلقلی و کشمش پلویی رو توی کره تف دادم . عماد گفت : عالی شده چشمک زدم: عدس پلو ذاتا غذای خوشمزه اییه.
معاون آموزشی پیام داد اولیا ها خیلی از کلاستون راضی هستن ممنونم. نوشتم خوشحالم . سرم درد میکنه کسی تو واتساپ پیام داده خوبی وفا؟ پرسیدم شما؟ جواب نداد. پیام رو خوند و جواب نداد... 
دراز کشیدم روی مبل عماد از پشت سرم میگه آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ بعد سرش رو فرو میبره توی گردنم ،لای موهام ، بعد هجم وسیعی از هوا رو میفرسته توی ریه هاش ، انگار که داره موهام رو نفس میکشه. فکر میکنم برم خونه ی مامانی اینا کمکشون ...
.
.
عماد گیر داده بریم باکو و من هیچ دلم با این سفر نیست . اون جاهای دیدنی باکو رو سرچ میکنه و پست سرهم عکس های خوشگل نشونم میده طهر سر میز نهار گفت وفا یه کم ترکی آذربایجانی تمرین کنیم اونا عین فرانسوی ها تمایل چندانی به انگلیسی ندارن ... 
من سرم رو تکون میدم که یعنی باشه . 
من تو دستشویی مسواک میزنم و اون از تو پذیرایی میگه دوستم که امروز دیدمش؟ گفت من آشنا زیاد دارم باکو رفتین خبرم کنید . دهنم رو میگیرم زیر شیر آب . عماد میاد سمت دستشویی وایساده جلوی در . ادامه میده : عالیه نه؟ نگاش میکنم ذوق داره : میگم عماد بنظرت بهتر نیست این سفر رو کنسل کنیم جاش بیشتر رو مسافرت استانبول هزینه کنیم؟ اون مثل توپ پلاستیکی که بخوره به جای تیز تمام ذوقش یهو خالی میشه ....
.
.
.

حالا من توی تاریکی نصف شب حوله پیچیدم دور خودم و با موهای خیس نشستم زیر نور آباژور .عماد تخت خوابیده . من لیست کارهای فردا رو چک میکنم. یکشنبه روز منه :پیاده روی ،
خرید سبزی ،
نهار چی بپزم ؟
چک آپ ماهانه .
معاینه دندان پزشکی .  
 خرید کفش
لوبیا  پلو واسه نهار خوبه .
 یادم باشه واسه دانشنامه م زنگ بزنم دانشگاه 
لغتهای ترم پیش زبان رو مرور کنم 
دیگه چی موند؟ 
چی کمه؟؟؟ 

چی کمه؟؟
یه چیزی تو زندگیم کمه و من نمیدونم چیه.. با اینکه تمام روزهام رو پر کردم احساس بطالت مثل زالو تمام روحم رو داره میمکه... چی کمه لعنتی؟؟
  • Vafa 1192