این پست به دعوت مه سو جان
دقیقا از خم و چم چالش با خبر نیستم این روزا که تا خرخره سرم تو زندگیمه
این روزا که زندگیم یه چالشه
چالش تسلیم نشدن
من آدم زندگی عادی نیستم چون یه عمر خودم رو برای بهترین آماده کردم ... اگه برای چیزی که دوست داری تلاش نکنی مجبوری چیزی که داری رو دوست داشته باشی و من تا یادم میاد زیر بار اجبار نرفتم(البته به لطف خدا)
مهم ترین کاری که این روزا برای مدیریت لحظه های بحرانی زندگیم میکنم اینه که سرم رو گرم میکنم ... ترجیحا نه با گوشی ... نمیدونم چرا دیگه اینیستا و تلگرام برام جذاب نیس
سرم رو با نقاشی مدیتیشن زبان و ...کتاب! کرم میکنم.
کتابهایی که این روزا میخونم متفاوتن . وقتایی که احساس ضعیف بودن میکنم کتاب”بیشعورها توطئه میکنند” رو میخونم تو شناخت بیشعور ها و اساسا خود بیشعوری کمک میکنه ... کمک میکنه یه جاهایی خودم هم غافل نشم و بیشعور نشم!
(این رو از اپ کتابراه که تو گوشی دارم خریدم، خوبیش اینه هرجا میرم همراهمه)
یه روزهای که هوس داستان میکنم میرم سراغ “سه دیدار” نادر ابراهیمی. قلم نادر دیووونه کننده س. من اهل انقلاب و جنگ و حماسه و نبرد نیستم شاید بخاطر ترس درونم ! شاید تو مجال حوصله م نیست، شاید هم نمیتونم درک کنم... اما این تنها کتابیه که در رابطه با امام خمینی هست و من مشتاقانه میخونمش...
کتابهای نادر رو از دست ندین ،علاوه بر “ یک عاشقانه آرام “ و “چهل نامه کوتاه به همسرم” ، کتاب ” بار دیگر شهری که دوست می داشتم “ نادر رو ویژه توصیه میکنم
اما یه وقتایی دلم یه رمان سرگرم کننده میخواد که فقط سرم رو گرم کنه و خب البته آبکی هم نباشه
مثل ما دروغگو بودیم نوشته ایمیلی لاکهارت ، رمانی پیچیده و مدرن با پایانی کاملا غافلگیر کننده یعنی فصل آخرش که رسیدم کاملا شوکه شدم...رمان رو بخونید اگه کسی ازتون پرسید آخرش چی میشه مثل تمام شخصیتهای داستان دروغ بگید :)