طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

جیگر زلیخا رو دیدی؟

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۲۶ ب.ظ

نگم از دکلره موهام براتون که سینه خواهم شرحه شرحه.... موهام به طرز شگفت انگیزه‌ی محشر شده آمااااا پوست سرم همون اندازه داغون شده !!!! چرا چون من به موادش حساسیت داشتم خلاصه جیگر زلیخا رو دیدین ؟ کف سر من رو ندیدین هنوز!!! من که دپررررس بودم و دااااغون یه جوری کف سرم آتیش گرفته بود که مصداق عینی کف سرت نسوخته ( گشنگی نکشیدی) تا دپرسی (عاشقی) یادت بره!!!! 

حالا عماد کف سرم روغن زیتون میزنه دوتا فحش به رنگ کار دوتا فحش به خودش بابت تزی که داد و ۴تا فحش به من :| که چرا وایسادم و کاری نکردم تا اینجوری جانباز ۷۰درصد نشم! جونم براتون بگم پشت دستم رو صدبار داغ زدم که دیگه از این هوس ها نکنم. آمااااا خیلی خوووووشل شدم ^_^. 

  • Vafa 1192

You are sad today

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ

-hey You are sad today 

-hmmm ...I sad every day,I just didn’t have enough energy to hide it today 

  • Vafa 1192

مرگ هم یه جور عافیته

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۱۲ ق.ظ

پست قبلم معنیش این نبود که آرزوی مرگ دارم . فقط به اون بخش از زندگی که فکر کردم حالم بهتر شد. مرگ هم یه جور عافیته.


چشام بدجوری پف داشت زنگ زدم به همکارم و گفتم میتونی کلاس رو جمع و جور کنی من نیام؟ گفت آره و من نرفتم ! 


مامان زنگ زد من جوابش رو ندادم تا از سکوت اطرافم نفهمه مدرسه نیستم

 

ساعت ۱۰ه چشام هنوز پف داره 


از آرایشگاه قبلا وقت گرفتم و ۳۴۵ت رو قبلا پرداخت کردم و حالا مجبورم که برم !

  • Vafa 1192

یه شب هم هست که صبح نداره

جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۹ ب.ظ

خوابیدم رو مبل و سرم بین بازوهام گونه م درد میکنه اما دلم بیشتر روم پتو میکشه و من فکر میکنم یه روز هم میذارنم تو خاک و روم کفن میکشن اون روز حتما راحتم تخت میخوابم برای همیشه . همیشه ایی که صبح نداره شروع نداره درد نداره دست و پا زدن نداره . از تصورش حالم بهتر میشه 

  • Vafa 1192

حال قبل از استفراغه

جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۲۶ ب.ظ

از آدمای جسور خوشم میاد 

اونایی که قدرت کافی برای انجام کارهای نیمه تموم دارن 

اونایی که میتونن بیرحم باشن شجاع باشن 

اونایی که پشت ترس پنهان نشدن 

من هیچ وقت نتونستم زیر بارون بزنم 

همیشه وایسادم زیر یه دیوار کج تا بارون بند بیاد 


+هیچ وقت مجبور نبودم با کسایی زندگی کنم که ازشون بدم میاد 

من هیچ وقت از کسی بدم نمیومد

حتی قدرت ترک کردنشون هم ندارم 

حالم حال قبل از استفراغه عق میزنم و چیزی بالا نمیاد .....

  • Vafa 1192

دود از سرم بلند میشه

پنجشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۰۸ ق.ظ

دیروز اعصابم به طرز وحشتناکی از دست آبدارچی و کارورز کلاس بغلی ریخته بود بهم .معمولا وقتی بچه ها رو تحویل سرویس ها میدیم (که مسئولیتش به عهده آبدارچی طبقه ماست اما انجامش نمیده :/) نیم ساعتی با کلاس بغلی میشینیم گپ میزنیم که آبدارچی مون هم میاد میشینه پیش ما. حرف حمله چند تا پسر وحشی تو ملا عام به دوتا دختر شد آبدارچی گفت ببین دخترا چی پوشیده بودن که اینجوری شده، گفتم اینکه دخترا چی پوشیده بودن یه مساله جداس اینکه این وحشی ها به خودشون اجازه میدن تو ملا عام به دوتا دختر حمله و تجاوز جنسی کنن یه مساله جدا چرا باید اینا اونقدر احساس امنیت کنن که به خودشون جرات همچین کاری رو بدن؟ چون جامعه قراره اون دخترا رو مقصر بدونه چون اونا قرار نیس شکایت کنن چون قرار نیس چیزی پیگیری شه!!! کارورز گفت والا جوری دخترا لباس میپوشن که منه دختر نگاهشون میکنم چه برسه پسرا خوب دلش می‌خواد ! داشت دود از سرم بلند میشد گفتم  دلش می‌خواد باید وحشی شه؟؟؟؟! وقتی یه دختر اینقدر راحت تمامممممم گناه رو پای همجنس خودش مینویسه و با یه توجیه جنس مختلفش رو بی گناه میدونه همین میشه که قبل ازدواج از  دختره سند واسه باکرگیش میخوان  و هیشکی به باکرگی پسر فکر هم نمیکنه !!!! گویا گناهش فقط مال دختره س. (۱)


چند دقیقه بعد برای بار چهارم محمد جواد اومد بغلم کرد ( دو سه روزی بخاطر مریضی شدیدی که داشتم مدرسه نرفتم و محمد جواد و امیر مهدی و محمد طاها دم به دیقه بغلم میکنن که خانم معلم نرو دیگه  ، این رفتار از محمد جواد بعیده چون ابدا اهل ابراز احساسات نیست ) آبدارچی گفت نذار اینقد بغلت کنن اینا چشم و گوششون بازه ! از اون ور کارورز گفت  اون چند روزی که نبودی به من میگفتن از کلاس ما برو چون من نمیذاشتم بهم نزدیک شن به پسر خودمم گفتم به معلمت نزدیک نشو ! (اینکه اون فکر میکرده وابستگی بچه ها به من بخاطر بغل کردنشون بوده فقط ! به قدر کافی حیرت آور هست و تصور حیرت آورترش از اونجاس که خیال میکنه بچه ۶ساله میل بیدار جنسی داره !!!!! و لابد من دارم این میل رو اغنا میکنم !!!!!) گفتم بچه ی زیر ۷سال غریزه بیدار جنسی اصلا نمیتونه داشته باشه . این بچه ها اگه لمس جنسیه  هم جنس یا جنس مخالف رو داشته باشن واسه کنجکاوی کشف بدن دیگرانه نه اراضی تمایلات جنسی . بغل نکردن و محبت نکردن به بچه ها و سرکوبش فقط باعث میشه درونگرا شن و نتونن احساساتشون رو بروز بدن . بعضی از بچه ها لمسی هستن . مثل امیر مهدی! این بچه ابدا کلاما ابراز احساسات نمیکنه و فقط حسش رو از طریق لمس ابراز میکنه سرکوب این بچه چه نتیجه ایی داره؟؟؟؟ در کمال شگفتی گفت باید یادبگیره که نباید لمس کنه! گفتم این بچه زنتیکن لمسی هستش مثل کسی که ذاتا بصری یا سمعی هستش اونوقت ژنتیکی رو تغییر بده ؟؟؟؟؟؟؟؟من با بغل کردن و بوسیدن سرش به ابراز احساسش پاسخ میدم ،  این فقط ۶سالشه میفهمید؟؟؟ با بچه خودت هم نکن اینکار رو !

پ ن : کاش همه در مورد شناخت کودکان مطالعه داشته باشیم !!!!! 

  • Vafa 1192

وقتی دیدمش از اون همه تغییر دیگه تعجب نکردم

چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۴۴ ق.ظ

یه دوست داشتم که خیلی باهم دوست بودیم و من اونقدررر دوسش داشتم که اگه یه روز مدرسه نمیومد پکر میشدم چشاش سبز و آبی و عسلی بود یعنی هر رنگی میپوشید همون رنگی می‌شد چشاش . کلی باهم بگو بخند و البته قهر و آشتی داشتیم ! سال دوم دبیرستان مدرسه م رو عوض کردم و الان یادم نیس اون کدوم مدرسه رفت و خلاصه از هم جدا شدیم و الان باز یادم نیس چرا دوستیمون رو ادامه ندادیم ! تا اینکه دو سه سال پیش تو اینیستا پیداش کردم ! اون موقع مامانش چادری بود و اینم همیشه مانتوهای بلند و گشاد میپوشید و هد بند میزد تا موهاش نیاد بیرون . تو اینیستا اوایل فقط کمی موهاش بیرون بود بعدا مانتوهاش شد جلو باز و شال هاش رفت عقب تر تا اینکه رسید به بلیز شلوار و به جای شال و روسری هم کلاه میذاشت همین دیروز هم یه عکس گذاشت کلا بی حجاب . از این دوستا زیاد داشتم حتی یکی شون بود که من واسه اینکه خیلی مذهبی بود باهاش جور نبودم مثلا یادمه یه بار میگفت میخواستم برم کافه آهنگ پای میشد بهش  گفتم آقا اگه میبندی بیام تو ! چون موسیقی حرامه !!!! ۵،۶سال پیش همین دوستم یه عکس گذاشت تو فیس بوک که رفته بود کنسرت !!!!! اون روز هم تو اینیستا عکس گذاشته بود که با همسرش که قبلا دوست پسرش بود رفتن بیرون با موهای افشان و مانتوی جلو باز و اینا !!! اونم کسی که تا روی دست ساق میزد !!!من نمیگم اون روزا کارشون درست بود یا الان درسته ! فقط چیزی که توجهم رو جلب میکنه تغییره ! یه تغییر اساسی با شیب ملایم تو چند سال ! شاید اگه به دوستم میگفتی امروز که کافه نرفتی بابت آهنگش ،  چند سال بعد کنسرت فلانی رو صندلی فلان نشستی ، کله ت رو میکند :|  یه وقتایی از خودم میپرسم حواسم هست دارم تغییر میکنم؟ حواسم هست چی داره روم تاثیر میذاره؟ من رو از کجا به کجا میبره ؟ وجب به وجب قدم به قدم آروم آروم پله پله کجا میرم؟ موج من رو با خودش میبره یا من دارم خودم میرم ؟ تغییرم خوبه یا بد؟ رشد کردم یا تنزل ؟ 

مواظب خودتون و تغییراتتون باشید نذارید موج باخودش ببرتتون،  آگاهانه جلو برید :)

  • Vafa 1192

توصیه

دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۲۴ ب.ظ

اینو واسه آقاییونی میگم که مجردن که یه سر دارن و هزار سودا که دنبال دختری میگردن که خاله زنک نباشه اهل کتاب و مطالعه باشه برای خودش اندیشه مستقل داشته باشه و جایی بالاتر از طلا و جواهر و لباس و ظواهر باشه ... دنبال دختری میگردن که بلد باشه گلیم خودش رو از آب بکشه بیرون و یاد گرفته مستقل شدن یعنی چی ! این از این؟؟؟ 

بعد دوباره دنبال دختری میگن که لطیف باشه موقر باشه با وقار باشه لبخندهای مهربون و مطمئن داشته باشه شاد باشه شیطون باشه و در یک کلام زن باشه . اینم از این؟ 

برادر من فقط متوجه باش دختری که اندیشه مستقل داره و اهل کتاب و تفکره ، زیر بار چشم  بی چون و چرا نمیره. زیر بار چیزی که با منطقش سازگار نباشه نمیره. این دختر آرزوهاش سقف نداره ، بلند پروازه دنبال رشد و ترفیه پس تو آشپزخونه حبس نمیشه . دختری که لبخند مطمئن داره یعنی اعتماد به نفس داره یعنی پای منطق و حرفاش میمونه تا وقتی قانع شه. 

پس: اگه قراره بعد ازدواج دنبال بله چشم قربان شنیدن باشین و خیال کنین ته دنیای زن مطبخه برید دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده خاله زنکی که ته دنیاش ماتیک قرمزه


پ ن: پستم ربطی به زندگی خودم نداشت :)

  • Vafa 1192

پشت شیشه بارون میباره

دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ق.ظ

پشت شیشه بارون میباره بچه ها دارن با قیچی پازل ها رو میبرن و من زل زدم به پشت پنجره ،  انگار غصه. تمام عالم تو دلمه

  • Vafa 1192

اینک وفا ^_^

پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ب.ظ

روزمرگی های یک وفا


سرما اینجا تا مغز استخون رو میسوزونه و عماد رفته اجرا ( گفته بودم که عماد مجری تی وی هم هست . ) و من باید تو این یخبندان منتظر اسنپی باشم که ۵۰درصد کشیده رو قیمتها :/  تازه راننده ش هم تا خرخره سیگار کشیده و من با هرنفس تا ته گلوم میسوزه ! 

. آب مرغ گرفتم ۶کیلو ! یعنی پدرم در اومد ! من درحالی که از خستگی تنم همه پیچ و مهره هاش داره زار میزنه نشستم رو مبل و به غذاهایی فکر میکنم که مامانم نداد ببرم چون داشتم میرفتم کلاس زبان کیفم سنگین نباشه:/ ! 

یکشنبه مهمون دارم. مهمون کیه؟ دوست های مادرشوهرم  !:/ اینا چه جورین؟ ته تشریفات و تجملات بازی! من کی ام؟ یک عدد معلم که تا ظهر با ۳۰تا پسر بچه ۶ساله سر و کله میزنم!خسته م میفهمی؟من چی بپزم آخه؟؟؟؟ 

جدا از اینکه خسته م و ایضا گشنه م و هنوز نماز هم نخوندم میرم دوش بگیرم تا مشکلات فعلی رو ایگنور کنم ! 

پ ن : راننده اسنپ با اینکه اعصاب نداشت و ماشینش داغون بود و بوی سیگار خفه م کرده بود اما دست فرمون و مسیریابیش خیلی خوووب بود 

پ ن۲: آقا رسپی جدید چی دارین؟ جان مادرتووون جدید باشه ها از این بیف میف های صدسال پیش نباشه! دسر هم نباشه چون حالش نیس با چکر ^_^

  • Vafa 1192