طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

جنتلمن ساسی

جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۲۱ ق.ظ

https://t.me/Ruznegarihayeman/440

چند وقته تو مدارس ، بچه ها با جنتلمن ساسی میرقصن . اینکه بچه ها میرقصن و شادن مساله نیست اینکه با چی میرقصن مساله س ! پس قدم اول این دوتا موضوع رو با هم قاطی نکنیم . قدم دوم اینکه بگیم بچه ها فقط با ریتمش میرقصن و نمیفهمن مضمونش چیه توجیه خوبی نیست چون روح تغذیه می‌کنه . روح اون بچه ها داره خزعبلات تغذیه می‌کنه. وقتی کسی توی بیست هشت سالگیش تو یه موقعیت استرسی واکنش عصبی داره یعنی توی ۴سالگیش خانواده‌ش موقع جر و بحث هاشون فکر می‌کردن اینکه بچه س نمیفهمه. شاید عقل توان درک کردن نداشته باشه اما روح تاثیر میگیره. کسی انتظار نداره بچه ها شجریان گوش بدن اما وقتی هرچیزی رنج سنی داره یعنی یه عده عقلشون میرسیده که همه چیز برای همه کس مناسب نیست  که این رو قانون کردن تو کل جهان . 

قدم سوم اینکه فکر کنیم چرا سلیقه و سواد هنری مردم اووونقدر پایین هستش که به همچین خزعبلاتی میگن آهنگ؟

#وفا

  • Vafa 1192

سلااااام من اومدم بعد قرررررنی

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ق.ظ


وقتی وارد دانشگاه شدم انتظار نداشتم همه مثل دوستای دبیرستان باشن 

اما فکر نمیکردم هم مرامشون در حد جزوه و امتحان و چهار تا کافی شاپ و سلفی باشه . خب البته توشون بودن کسایی که میشد باهاشون بیشتر از قهوه و نسکافه جلو رفت که چند کیلومتر پیاده بری و گپ بزنی و از عمق قلبت از تفکرات پنهانت حرف بزنی و کیف کنی که چقدر شبیه همید ... هرچند هنوز هم هیشکی اون رفیق مدرسه ت نمیشه! 

سر کار که رفتم فکر کردم خب طبیعیه اینام ته لبخند و گپشون قد چهار تا زنگ تفریح و پوشه و پروژه باشه ولی اوضاع خوشگل تر از این حرفا بود که مثلا لبخند بزنن تاییدت کنن ، تو رو بازی کنی بعد ببینی عه! فلانی رفته یه کوه پشت سرت اراجیف بافته و نمک و نمکدون و همه چی و هیچی ، به کتفش هم نبوده ! 

خلاصه هر دم از این باغ بری می‌رسد .

......

وقتی زن دایی عماد با خاله منیر سر سنگین و خشک برخورد میکرد، فکر کردم چرا؟ چشه واقعا؟ اخلاق خاله منیر انقد خووب شووووخ خونگرم ... اما بعد گذشت این سه ،چهارسال فهمیدم همچین هم زن داییش بی دلیل اینطور نبوده! مثلا همین امشب خاله منیر خونه مادرشوهرم شام دعوت بود .من و عماد در حد یه جر و بحث کوچیک،  سر کلید خونه حرفمون شد . کل ماجرا ۵دقیقه طول نکشید نه داد و بیدادی بود نه چیزی . وقتی رفتیم طبقه بالا خاله منیر گفت تلویزیونتون روشن بود؟ یا با تلفن حرف میزدی؟ صداتون میومد بالا! 

دفعه قبل ترش من سر درد داشتم سرحال نبودم خواهرشوهرم رو یه گوشه گیر آورده بود و سوال جواب میکرد که وفا ناراحته چیزی شده؟  

وقتی دیدین دو نفر باهم اختلاف دارن بهتر شما جانب احتیاط رو نسبت به هر دو طرف رعایت کنید چون حتما خیلی چیزا باعث این اختلاف شده که ممکن همون ها به شما هم آسیب بزنه. 

......

وقتی نیما ( صمیمی ترین دوست داداشم ) از طبقه سیزده یه برج پرت شد پایین همه شوکه شدیم ! 

میتونید مادرش رو تصور کنید که از صبح بچه ش گم شده و شب جنازه تیکه پاره شده ش رو پیدا کنن براش؟

سر خاک وقتی داداشم رو مامانش دید ، سفت بغلش کرد و داد زد نیماااا کو؟؟؟ نیما کو که تو اینجا تنهایی؟؟؟ داداشم مچاله شد . 

تا یه هفته همه مون ماتم زده بودیم 

داداشم؟اونروز  گفت وفا من کجا برم که با نیما اونجا نرفته باشم؟ 

....

یک هفته بیشتر از پایان مدارس نمونده دلم قطعا برای محمد جواد ، محمدطاها ، حسام، پارسا و ....همه و همه شون تنگ میشه اما اونقدررررر آدم دو رو و زیر آب زن دیدم که حاااالم داره بهم میخوره . فقط دلم می‌خواد این یه هفته هم تموم شه و دیگه هیچ کدوم رو نبینم . 

.....

به حد کافی نق زدم یا ادامه بدم؟ چرا اصلا نمیایید کانال؟ :))) 

  • Vafa 1192