طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

وقتی عصبانی میشم

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ

انقدر که اینجا ننوشتم رمزش یادم رفته بود 🤪

+وقتی عصبانی ام وقتی حرص میخورم میگم وفا الان اگه عصبانی نبودی چیکار میکردی؟ بعد سعی میکنم خشمم رو کنترل کنم .

جمعه صبح مادرشوهرم گفت صبحانه رو بیاید بالا. خواهرشوهرمم بود. شروع کرد برای شب یلدا برنامه ریزی کنه. گفت خب وفا جون من میگم امسال که نمیشه رفت خونه آقا جون ،بیایم خونه مامان اینا اینجوری که شام برنج نباشه . من میخوام کیک بپزم میخوام فلان کنم میخوام اینکار رو کنم ...گام اول من انتظار داشتم بپرسه برنامه تون برای شب یلدا چیه؟  نه اینکه پیشتر خودش برنامه ریزی کنه

دلم میخواست بگم نه ما قراره بریم خونه مامانم اینا . یا برسیم خونه و به عماد بگم چطور خواهرت برای خونه مامان خودش طرح و برنامه داره اما عروس برای خونه مامان خودش برنامه نباید داشته باشه که آبجی خانمت حتی یه نظر نمیپرسه؟

وقتی خواهرشوهرم پشت سرهم برنامه هاش رو میگفت تمام این حرفها از توی سرم میگذشت...

اما برای چند لحظه خشم رو گذاشتم کنار و در جواب حرفاش گفتم البته اینکارها رو میشه کرد اما خب فعلا فرصت هست بعدا راجع بهشون مفصل تصمیم میگیریم (یعنی تصمیم رو تنهایی نمیگیری) اجازه بدید منم برنامه هام رو چک کنم بهتون خبر میدم(یعنی منم برنامه های خودم رو دارم)

وقتی برگشتیم خونه دلم میخواست بگم من برنامه هام رو چک کردم برای شب یلدا نمیتونم باشم تا دماغش بسوزه و بفهمه دنیا دست کیه .

اما اینکار رو نکردم . تقویم رو چک کردم دیدم واقعا چه زمانی با برنامه هام ردیف تره .شب یلدا یک شنبه س و من راحت ترم که جمعه خونه ی مامانم باشم . هنوز در موردش حرف نزدم . اما صرفا بخاطر لجبازی برنامه شب یلداشون رو بهم نمیزنم . تو اون لجبازی میتونم برنامه هاشون رو بهم بزنم اما به قیمت اعصاب خوردی خودم

 

 

  • Vafa 1192

سلام

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۷ ب.ظ

سلام ...

آخرین باری که اینجا نوشتم نمیدونم کی بود 

انگار هزار سال از اون روزا میگذره ... نمیدونم هنوز کسی اینجا رو میخونه یا نه ... اما دلم برای حس نوستالژی وبلاگ نویسی تنگ شده ...کانال نویسی راحت تره مخاطبش هم بیشتره اینه که تنبل شدم برای اینجا نوشتن...

میخوام اینجا رو با پستهای کانال آپدیت کنم ...

خلاصه سلام ✋🏻

  • Vafa 1192