طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

زندگی آرام من 1

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ

سرم توی کتاب هاست که مینشیند کنارم . تکیه میدهد به پشتی کاناپه , من کمی جلوتر نشسته ام . سرم را کمی برمیگردانم سمتش و از گوشه چشمم نگاهش میکنم  لبخند میزنم , چشمک میزند . باز سرم توی کتابهاست بین ارقام واعداد بین نمودار ها و ورودی های سینوسی . موهایم را از روی شانه ام جمع میکند دستش را مثل شانه فرو میبرد توی موهایم  تکیه میدهم به سینه اش . سرم را میبوسد .مامان که زنگ میزند فروشگاه سالیان حراج 70درصد زده است به هر طریقی شده هلش میدهم توی ماشین  و یادم میرود درس دارم و امتحان و گزارش کار آزمایشگاه مانده.  میگوید جمعه است  شلوغ است .   همین ماه پیش کلی خرید کرده ایم میگوید پول کابینت ساز را باید بدهد  هزینه ی کاغذ دیواری و پارکت ها هنوز مانده ... اما در انتها من هستم و یار جان و رگال های لباس ^_^ تک کت های اسپورت را که میبیند هوش از سرش میپرد هلش میدهم توی اتاق پرو مامان میگوید چقدر رنگ یشمی بهش می آید . شلوار ستش را هم که نمیشه ور نداشت و عجیب که تا حالا شلوار کتان کاهویی نخریده است ! حالا من هستم و یار جان و کت و شلواری که به زور تن بابا میکنیم و به به و چه چه هایی که پشت سرهم میگوییم  و داداش خان که نیازی به هول دادن توی اتاق پرو  و به به و چه چه ندارد باید به زور از توی فروشگاه کشیدش بیرون . بعد از تست چند مانتو و شلوار و تونیک و بلیز انگار که هرچه زور میزنیم من و یار جان ست کنیم نمیشود که نمیشود بعد یادم میوفتد که محرم نزدیک و انگار که باید حتما خریدی کرده باشم لباس مشکی را رد نمیکنم . قولش را میدهد که برایم مانتوی یشمی بخرد و من اصلا یادش نمی اندازم که عید از شیراز برایم خریده است :)) تمام این خرید ها و گشت زدن ها را دوست دارم وقتی درز دیوار سوژه ی خنده است وقتی بین تمام شلوغی ها خم میشود و توی گوشم میگوید خیلی دوستم دارم . وچقدر بستنی یهوویی میچسبد و سرعت بالا توی اتوبان وصدای جیغ های من و خنده های بلند او .

باهم بودن هایمان تا ابد یار من :)

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۵
  • Vafa 1192

پیش از تو در من زنی زندگی میکرد

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ

اینجا را دوست دارم برای از نو نوشتن

از نو شروع کردن

برای از تو خواندن

 از تو گفتن

پیش از تو در من زنی زندگی میکرد

که هر روز صبح تنهاییش را گره میزد به گیسوانش می آویخت به گردنش باقی را هم میریخت پای گلدان کوچکش

پیش از تو در من زنی زندگی میکرد...

اکنون.... همه تویی

مرد روزهای زنانه ی من برایم باش تا ابد

همین گونه که حالا هستی

همراهم هم قدمم هم نفسم هم خانه ام

*هرچه هستی باش

اما کاش...

نه جز اینم آرزویی نیست

هرچه هستی باش اما..باش


:)

 پ ن : به خانه برمیگردیم :)

* شعر از قیصر امین پور

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۴
  • Vafa 1192