طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

عرض چندانی نیست!!!!

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۴۲ ق.ظ

به قول ریحان :حالا که دارم مینویسم ١٦دقیقه بامداده. من تخت رو برعکس دراز کشیدم تا رها که روی پاهام خوابیده سرش نیوفته زیر لوستر بالای تخت. دستگاه بخور گرم کنار تخت پت پت میکنه تا هوای اتاق مرطوب شه و رها کمتر سرفه کنه. نزدیک یک هفته س که سرما خورده و نزدیک یک هفته س که شب و روز من قاطی شده. دیشب که حمامش بردم بعد حمام کنارش دراز کشیدم تا راحت تر بخوابه ، نمیدونم کی خوابم برد که با لرز بیدار شدم. موهام خیس بود و من بدون هیچ رو اندازی کز کرده بودم روی فرش. از همون موقع خودم هم گلودرد دارم.  داشتم میگفتم الان ٢١دقیقه بامداده و رها روی پاهام خوابیده.نفسش هنوز خس خس داره. من توی نور کم حیاط که از پنجره افتاده توی اتاق دارم کانال میخونم که میرسم به این حدیث : امام جواد (ع) مردی را دید که طواف کعبه میکند و میگوید:بار خدایا به من صبر عطا فرما. امام دستی به شانه او زد و فرمود:بلا مطلبی؟ بگو بار خدایا به من عافیت و شکر بر عافیت عطا فرما ؛چرا که شکر بر عافیت بهتراست از صبر بر بلا. یاد یه ویدیو افتادم که توش یه پیرمرد سیاه پوستی رو به یه خانم جوون میگه:  فکر میکنی وقتی از خدا صبوری میخوای خدا سریعا بهت صبر عطا میکنه؟ یا شرایطی به وجود میاره که صبور شی؟ یا وقتی  از خدا شجاعت میخوای ،خدا شجاعت میکنه یا شرایطی به وجود میاره که شجاع شی؟ 

یادمه مجرد که بودم (قبلا هم گفتم) فانتزیم از ازدواج این بود که با یکی ازدواج کنم که منو رشد بده. رشد دادن هم بنظرم اینجوری بود که اون حواسش بهم باشه، تو مشکلات پشتم باشه، به تمام سوالاتام جواب بده، همیشه قوی و محکم باشه و من خیالم تخت باشه که اون هست  و در نهایت فکر میکردم بعد مثلا ٣٠ سال زندگی مشترک میگم من از تو رسیدم به باور تو! 

مثلا من فکر میکردم من هرررررچقدر تخس و حرف گوش نکن باشم اون همون قدر صبور و مهربونه. من هرررچقدر بلد نباشم اون همون قدرررر بلده!

میدونید من از خدا میخواستم با کسی ازدواج کنم که رشد کنم! اما نمیدونستم رشد از این طریق بدست نمیاد!! رشد در شرایط سخت ، دربرابر مشکلات و تلاش برای رهایی بدست میاد. نه اینکه من در ساحل امن باشم و یک سوپرمن همیشه آماده کنارم باشم! 

جدا از اینکه فانتزی هام از یک زندگی سالم ، فانتزی هایی غیر منطقی و غیر واقعی بود. این باعث شد وقتی وارد زندگی مشترک شدم و در مقابل چالش های واقعی قرار گرفتم شوکه شدم !درحالی که اون چالش ها و مواجهه من باهاشون و تلاشم برای حلشون من رو رشد داد .زندگی فانتزی یک رویایه کودکانه و خام هستش درحالی که زندگی واقعی چیزیه که نیاز به درایت و تدبیر داره. نیاز به تلاش داره نیاز به صبوری و مهارت مدیریت داره. 

خیلی وقتا کسایی رو میبینم که اول زندگیشونه و بابت موضوعاتی شاکی و ناراحته که صرفا چون تصوراتش از زندگی مشترک فانتزی گونه س و از واقعیت دوره پیش اومدن . و هرچی بهش میگم ببین تو هنوز درک درستی از زندگی مشترک نداری ! مهارت مدیریت زندگی رو نداری  نیاز ها و انتظاراتت کودکانه و فانتزی گونه س. انگار که تموم مدت تو خونه پدرت سرت زیر برف بوده و الان هم همون دختر مجرد بی مسئولیتی که هیچی بر گردنت نیست ! انگار نمیشنوه! میدونید یه وقتی فهمیدن اینکه مشکلی هست و مشکل کجاس خودش نیاز به یه پیش ضمینه از درک و شعور داره که بعضیا همونقدر هم ندارن! نه اینکه آی کیو نداشته باشه ها ! اتفافا ممکنه باهوش هم باشه اما ایی کیو و هوش رفتاریش پایینه! یعنی تو خونه ایی بزرگ شده که مهم بوده شاگرد اول باشه نه اینکه با جربوزه باشه! 

من شدیدا معتقدم ایی کیو برای موفقیت تاثیر بسیار بیشتری از آی کیو داره. در واقع کسی که آی کیو بالایی داره هیچ وقت نمیفهمه ایی کیوش پایینه ، چون برای فهمیدن همین موضوع نیاز به ایی کیو داره اما کسی که ایی کیو بالایی داره خیلی زود میفهمه آی کیوش بالا نیست و باید تلاش بیشتری بکنه.

بخاطر همین اغلب کسایی که ای کیو بالایی دارن روابط اجتماعی و خانوادگی شون لنگ میزنه چون از نظرشون پرداختن به چنین مسایلی احمقانه و چرت هستش و دیگران چقدر کودن هستن .

البته کسایی که آی کیو بالایی دارن براحتی موضوعات اجتماعی و سیاسی و خانوادگی رو تحلیل  و پردازش میکنن اما رفتار مجزا از هوش ای کیو هستش . 

هوش هیجانی و مهارت ارتباط گرفتن مربوط به ایی کیو هست و این دقیقا همون چیزیه که افراد با آی کیو بالا بی اهمین میدونن . پرداخت به ظاهر ، توجه به بار کلمات ، زبان بدن،  کنترل خشم و هیجانات ،... همه در حوزه هوش ایی کیو هست دقیقا همون چیزهایی که افراد با آی کیو بالا و ایی کیو پایین بی اهمیت میدونن و فکر میکنن اینها تظاهر و فاقد ارزشن من همینم که هستم! 

از کجا به کجا رسیدم نصف شبی؟ 

  • Vafa 1192

زنی پس از سی سالگی

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۰۸ ق.ظ

میدونی دچار چی شدم؟ تا میام بنویسم از خودم میپرسم که چی؟ بعد نمی نویسم و رها میکنم. شاید چون عطس نوشتنم رو با کانال تلگرام خنثی میکنم.

حالا که دارم مینویسم نزدیک دو بامداده. رها و همسر خوابن من خوابم نمیبره. توی سکوت خونه صدایی از راه پله میاد و ترسی که از کودکی بامنه! کی تموم میشه کابوس دزد؟ چهارسالم بود که دزد خونه مادربزرگم رو زد. دایی و پدر بزرگم رو به قصد کشت با چاقو زخمی کرد و ما وقتی رسیدیم که تمام حیاط و دیوارهای خونه پر از خون بود. از اون روز تا الان من مدام کابوس دزد میبینم . 

حالا که دارم مینویسم مغزم خالی از هرکلمه ابه  توی تاریکی خونه نشستم مقابل دیوار آینه . نور کم موبایل افتاده توی صورتم . آینه پر از شکنجه. توی شکنج های آینه زنی رو میبینم  که سی سالگی رو پشت سر گذاشته موهاش بیشترش از سنش سفید شده. تقریبا تماما سیاه و سفیده . بخاطر زایمان چاق شده و زیر چشمش کمی چروک افتاده 

زنی که حالا آروم تره صبور تره و خاموش تره. خیلیا براش تموم شدن و خیلی ها براش عزیز شدن . دوستی های زیادی براش تموم شدن و  اندک روابط باقی مونده عمق گرفتن.

 

رها داره تو خواب گریه میکنه. چرا بچه ها تو خواب گریه میکنن؟ 

  • Vafa 1192

الباقی اضافات است

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۳۸ ب.ظ

روزهای پاییزی گذشت و رفتیم استقبال زمستون. زمستونی که ١٥اسفندش مال دختر منه.

دختر من ! اونقدر با مادرانگی خو گرفتم که یادم نمیاد روزهای پیش از رها رو چطور بدون عشقش زندگی میکردم. معنی قلب بیرون از بدن رو میفهمید؟ اگر مادر باشید حتما میفهمید. یه وقتایی تعجب میکنم همسر چطور میتونه ساعتها رها رو نبینه و سرکار باشه؟ بره ماموریت و چنذ روز نباشه ؟ هفته ایی چند ساعت میرم سرکار و همون رو هم  الان فکر میکنم اشتباه کردم و سال بعد نمیرم. مخصوصا الان که جدا شدن از من رو میفهمه و وقتی لباس میپوشم میچسبه بهم. میگه دردر؟ میگم آره رهای مامان میریم دردر. آخه خیلی دردری شده، ٣تا کلمه بیشتر نمیگه مامان دردر بای بای🤣! از کل جهان همین سه تا کلمه رو لازم داره ، الباقی اضافات است.

هنوز رها رو که بغل میکنم دلم برای تک تک بچه های غزه کباب میشه. بگذریم فکر هم که میکنم بهش گریه م میگیره. که این نقطه از جهان دارم آروم زندگی میکنم و اونا زیر آتشن. کاش همه مردم قدر نعمتی که دارن بفهمن. امنیتی که ما تو این نقطه از خاورمیانه داریم خیلیییی سخت به دست اومده و خیلی سخت داره ازش نگه داری میشه و ابدا با امنیت کشورهای دیگه قابل مقایسه نیست چون ما دقیقا وسط آتیشیم. 

 

رها همچنان سر شیر خوردن اذیت میکنه. شیر خودم رو که اصلا نمیخوره . حتی همسر رفت شیردوش برقی خرید اما اونم فکر کنم دیر خریدیم چون دیگع شیرم خشک شده. شیر خشک هم رها به زور میخوره و تمایلی به هیچ نوع شیری نداره حتی شیر بز و گاو هم امتحان کردیم . به زور موقع خواب میخوره . واسه همین خوب وزن نمیگیره. برخلاف وزن زمان تولدش که از همه نوزاد ها تپل تر بود الان که نه ماهشه هشت کیلو و نیم وزنشه. 

الان یه نوع شیرخشک هست گفتیم دایی همسر از دبی بفرسته اگه اونو خورد از اون بگیم بفرسته. کلا بچه داری یعنی خون دل 🫠

خب دیگه چی بگم؟ 

  • Vafa 1192

دلتنگی

يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۱۶ ب.ظ

من که از دوری تو تار دلم می لرزد

تو هم اندازه ی من،این همه دلتنگ شدی؟ 

  • Vafa 1192

کسی که خربزه میخوره

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۳۵ ب.ظ

این وبلاگ کارش زر زر کردن و خالی کردن عقده هاش تو پیام خصوصیه .  اسکرین پیام خصوصیش رو میذارم تا دیگه زر مفت نزنه😋

 

 

 

 

 
  • Vafa 1192

مرگ بر إسرائیل

پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ

چند روزه چنان غم عظیمی قلبم رو مچاله کرده که حتی خوردن آب برام تلخ شده، آدم وقتی مردم مخصوصا بچه های غزه رو میبینه قلبش مچاله میشه دلش آتیش میگیره و از اینکه خونه داره سقف داره آب داره خواب داره غذا و دارو و دکتر داره احساس شرم و ناراحتی میکنه . این روزا هر بچه ایی که تو خون غلتیده ترسیده و گریه کرده میبینم دلم میخواد بغلش کنم نوازشش کنم و آرومش کنم افسوس که کاری از دستم به جز انتشار اخبار و اعتراض در فضای مجازی برنمیاد. به پیج تمام افراد اروپایی و آمریکایی که فالو دارم میرم و در مورد غزه و مردمش مینویسم شاید اگه همه این سکوت کثیف رو بشکنن إسرائیل نجس مجبور به تموم کردن این وحشی گری بشه.
 

وقتی پیشنهاد آمریکا به مصر رو شنیدم فکر کردم 

حالا فکر کن مصر پیشنهاد باج آمریکا رو قبول کنه غزه مگه قبول میکنه بعد این همه خون همه چی رو رها کنه و بره مصر آواره شه؟ که درد این همه سال به تنش تا ابد بمونه؟ که همه چیز از دست بره؟ که تا ابد یک قربانی باشه درحالی که به پیروزی چیزی نمونده؟ 

علت اینکه إسرائیل داره اینطور دیوانه وار بمباران میکنه اینه که نه تنها توانایی مالی بلکه مردمش توان روحی جنگ طولانی رو ندارن ، مردم اسرائیل ، مردم یمن و غزه نیستن که غیرت و وطن براشون معنی داشته باشه ، اونا عین سگ از مرگ میترسن ، چون مرگ برای اونا پایانه،  نه عروج ، اونها برای پول و غارت اونجان ،  اگه جنگ طولانی شه غزه پیروزه و إسرائیل به پایانش با سرعت بیشتری نزدیک میشه و اینو نتانیاهو خوب میدونه که اگه الان نتونه غزه رو بیرون کنه و بریزه تو مصر دیگه هیچ وقت نمی تونه.

 

تمام زندگیت رو بکشن تو رها میکنی بری؟ نمیکنی چون دیگه چیزی برای از دست دادن نداری.مردم غزه پر از خشم و اندوهن نه ترس و استیصال.

 

این سلبریتی های فندق مغز هم که تا دیروز سکوت کرده بودن الان هم که واکنش نشون دادن با کلماتی مثل نفرین به جنگ و ... نشون میدن که چقدر یک انسان میتونه استعمار شه ، برخی میترسن اسم اسرائیل رو بیارن برخی دوست ندارن اسرائیل رو محکوم کنن برخی هم پا رو فراتر گذاشتن و معتقدن فلسطین مقصره ! آقای فلسطین چرا وطنت رو رها نمیکنی ؟ چرا به طور مسالمت آنیز نمی میری؟ 

نفرین به جنگ یعنی چی؟!؟! نفرین به اسرائیل ! 

وقتی صدام به ایران حمله کرد ما دفاع کردیم دفاع ! دفاع مقدسه ! فلسطین داره دفاع میکنه ، این إسرائیله که نجسه ! خودت رو از نجاست جدا کن تا شرافتت آلوده نشه ! کاری که کوفه کرد رو نکن. 

تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که ساکت نباشیم . 

  • Vafa 1192

من یک مادرم

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۴ ق.ظ

به وقتایی اونقدر نمی نویسم نمیدونم از کجا شروع کنم. این روزای من کلا درگیر رها میگذره . یعنی کلا زندگی مون درگیر رها میگذره. البته درگیری شیرینی هستش مخصوصا که الان هفت ماهه شده و با چشم ها و نگاه و حرکاتش حرف میزنه و به هر نحوی منظورش رو میرسونه. قبل از مادر شدن همیشه فکر میکردم مادرها چطور زبون بچه هاشون رو میفهمن؟ بعد از مادر شدن فکر میکنم چطور بقیه نمیفهمن بچه چی میگه اینکه خیلی واضحه! خدا به طور غریزی انگار زبون بچه رو به مادر یاد میده. راستش مادر شدن خیلی آدم رو با برنامه میکنه. البته من قبلا که سرکار میرفتم هم بخاطر شغلم کارام رو برنامه بود واسه همین همیشه میگفتم یکی از باگ های خانه داری بی برنامه بودنه. اما بچه دار که میشی میدونی کی باید بیدار شی کی غذا بپزی کی خونه رو مرتب کنی کی وقت داروی بچه س و إلا ماشالله. مخصوصا که نخوای سر بچه رو با تلویزیون گرم کنی چون برای زیر دوسال به شدت مخربه . پس مجبوری وقتایی که خوابه یا خودش خودش رو مشغول کرده کارهات رو بکنی. در کنار با برنامه بودن آدم خیلی هم صبور میشه. مثلا میبینی بچه از صبح داره بد قلقی میکنه گریه میکنه و تا نزدیک دوازده ساعت تمام درگیر اینی که بفهمی مشکل چیه و چه طور میتونی رفع کنی بدون اینکه فکر کنی خسته شدم کلافه شدم له شدم . البته ممکنه کم بیاری بعد ساعتها تلاش اما در مقایسه با قبل میبینی چقدر صبور تر شدی. الان بیش از ١٦ماهه من شب رو راحت و بی دغدغه نخوابیدم.از زمان بارداری تا الان . گاهی آدم دو شب بیخوابی رو دوام نمیاره اما من الان ١٦ ماهه دارم اینطور زندگی میکنم. چند روز پیش من سرما خورده بودم و از ترس اینکه رها نگیره ،  من جدا از رها خوابیدم و رها رو سپردم به همسر با اینکه با فاصله ی دوری کنارشون بودم و هربار که رها بیدار میشد من هم بیدار میشدم که اگه نیاز باشه کمک کنم . صبح همسرم از شدت استرس و بیخوابی عصب سیاتیکش گرفته بود !!!! 

یکی از موضوعات دیگه اینه که سر بچه ت حاضری با تمام دنیا بجنگی و حرفت رو صراحتا بیان کنی ، حرفایی که شاید قبلا از گفتنشون صرف نظر میکردی. 

من قبل از اینکه بچه دار شیم وقتی دغدغه ها و مشکلات بچه دار ها رو میدیدم فکر میکردم چقدر سختی میکشن اما آدم وقتی خودش بچه دار میشه فکر نمیکنه که داره سختی میکشه اونقدر که شیرین و دوست داشتنیه.

 

 

.....................

 

این روزایی که میگذره بعضیا هر روز برام ارزشمند تر و بعضیا برعکس هر روز برام بی ارزش میشن. من ذاتا آدم کینه ایی نیستم و هرگز برای تلافی کاری علیه کسی برنامه ریزی نکردم. حتی توی مکالمه ها هم من حاضر جوابی نمیکنم. نه اینکه بلد نباشم ، حریم رابطه برام مهمه . معمولا در مقابل بی ادبی اقوام نزدیک سکوت میکنم اقوام دور رو نادیده میگیرم و غریبه ها رو جواب میدم اما در هر سه حالت طرف مقابل از چشمم میوفته. و برای اولین بار دارم میفهمم از کسی بد اومدن یعنی چی؟  مخصوصا که رفتارهای بی ادبانه به صورت افعال استمراری از گذشته تا حال ادامه داره و نمیذاره من فراموش کنم بی ادبی ها رو ! یه وقتایی شاید رشد شخصیت آدم تو معاشرت اجباری با بیشعور هاس. بیشعور منظورم فحش نیست بلکه به معنی واقعی کلمه ،افراد فاقد شعوره 

........................

 

این روزا برای برنامه های شخصی خودم که مدتهاس فراموششون کردم دارم برنامه ریزی میکنم. یکیش برگشتن به وزن سلامت هستش. دوم پیگیری چکاپ های پزشکی ، سوم شروع مجدد نقاشی و شنا و زبان هستش. نمیدونم چقدر میتونم بهشون برسم اما سعی میکنم آروم آروم در کنار کارهام بتونم بعد فردی زندگیم رو هم پیش ببرم.فعلا با رژیم و ورزش در منزل شروع کردم . نفاشی رو هم مجازی ثبت نام کردم کمی پیش ببرم مجدد زبان رو هم آنلاین شروع میکنم. 

  • Vafa 1192

عکس جوجه خانم. اگه رمز رو میخواید پیام بدید.

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۴۰
  • Vafa 1192

بعد از بیمارستان

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ

حالا که دارم مینویسم رها روی پاهام دراز کشیده و من آهنگ گنجیشک لالا رو براش پخش کردم که خیلی دوست داره.هر وقت براش پخش میکنم ساکت گوش میده و آخرهاش که میگه لالالالایی با صدای آرومی انگار که میخواد تقلید کنه همراهی میکنه. روزهای توی بیمارستان تموم شد ر ما ٤شب بیمارستان بودیم.٤ شب سخت. رهای کوچیک من سنگ کلیه داره😔 .بخاطر عفونت ادراری بستری شد و توی سونو معلوم شد سنگ داره. فعلا دکتر بهش محلول داده که ایشالله با همون دفع شه.از وقتی از بیمارستان برگشتیم پاهام از مچ درد میکنه درحدی که شبا روی نوک پنجه راه میرم نمیتونم پاشنه م رو بذارم زمین. نمیدونم بخاطر سنگینی بدنمه (آخه بعد زایمان چاق شدم حسابی) یا بخاطر عوارض سزارینه ؟ 

رها موقع به دنیا اومدن ٣کیلو ٦٠٠گرم بود با اینکه سه هفته بخاطر بند ناف زود به دنیا اومد. اما الان اصلا خوب وزن نمیگیره. دکترش گفت بخاطر عفونت هم میتونه باشه و حالا هم که ظاهرا داره دندون درمیاره و حسابی بیقرار و کم خواب و خوراک شده که دیگه هیچی! 

احتمالا دکترش از هفته آینده براش فرنی رو شروع کنه . حالا بریم ببینیم چی میگه

  • Vafa 1192

بیمارستان

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

حالا که دارم مینویسم رها روی تخت بیمارستان خوابیده. شاید سخت ترین لحضات زندگیم رو میگذرونم. تمام مدتی که به پاش سرم وصل میکردن و اون جیغ میزد با هر جیغش کسی توی دلم چنگ میزد قلبم رو مچاله میکرد توی مشتش و من نفسم بند میومد.حتی نمیتونستم گریه کنم کلافه و گیج و درهم بودم مثل یه کند ذهن دیرآموز دارم فکر میکنم چطور قراره سه روز اینجا بمونیم ؟! خدا خودش بهم توان و صبر بده. خودش کمکمون کنه. 

  • Vafa 1192