طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

جمعه ایی که آب برد!

شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

جمعه صبح بود که عماد زنگ زد کجایی؟ بدو برو خونه که...

عماد از سه شنبه صبح سفر کاری بود و من خونه ی مامانم . وقتایی که عماد خونه نیست من میرم خونه مامانم اینا. اینبار هم رفته بودم و قرار بود شب برگردم . دوازده ظهر بود داشتم رها رو شیر میدادم که بریم خونه مامانجونم.مامان جونم خورشت کدو درست کرده بود که من هم بتونم راحت بخورم. که عماد زنگ زد! 

گفت همسایه طبقه پایین زنگ زده از هالوژن های سقف خونه ما آبشار راه افتاده ،تو خونتون شیر آب باز مونده؟! تو دو ثانیه یه دورپیچ انداختن دور رها و یه روسری رو سر خودم بدو با بابا اینا رفتیم خونه مون. هی فکر میکردم امکان نداره من همه چی رو چک کردم موقع بیرون رفتن. وقتی رسیدیم پشت در بوی نم میزد بیرون . تا کلید تو در بچرخه و در بازشه دلم هزار بار تو سینه م کوبید. در باز شد و دیدم وااااااای ! کل خونه رفته زیر آب! انگار که رودخونه ایی چیزی باشه فرشهای نازنینم زیر آب رفته بودن. کل هال پذیرایی آشپزخونه حتی اتاق ها ،همه جا پر از آب بود. 

چند دقیقه بعد طبقه پایین اومد بالا در رو که باز کردیم دید خونه زندگی مون رو آب برده. گفت ما امروز میخواستیم جهاز بیاریم دیشب که همه جا رو تمیز کردیم رفتیم هیچ خبری نبود. مثل کسی که نه، دقیقا عین خود کسی که زندگیش رو آب برده فقط نگاش کردم. گفت بیایم کمک؟ و تو چشم بهم زدنی 6,7تا پسر دختر جوون اومدن بالا اول فرش ها رو که هزار کیلو شده بودن زیر اون همه آب ، جمع کردن. مبلها رو چیدن کنار و با تی آب رو هدایت کردن سمت آب راه آشپزخونه. پاخور کابینت ها رو درآوردن ، کابینت جزیره رو خالی کردن رو میز نهار خوری. روی کابینت های ما هم سنگه و جزیره خیلیییی سنگینه. چند نفری جزیره رو جا به حا کردن آب رو از زیرش پاک کردن . عماد از همون تهران زنگ زد قالی شویی اومد کمک کردن قالی های به اون سنگینی رو بردن  و من فقط میگفتم شرمنده ام و اونا میگفتن پیش میاد. بعد سه تا از دوستای عماد اومدن خاله و مامان جونم و دختر خاله و پسرخاله م و خواهرشوهرم و همکار عماد با خانمش اومدن کمک

رفتم طبقه پایین ببینم پایین چه خبره و چقدر باید خسارت بدیم. کنارهای سقف خیس بود . تی وی والشون از چوب بود و نم گرفته بود. خداروشکر کابینتهاشون چیزی نشده بود و جهاز رو نچیده بودن. چه قدر سبک خونه شون شیک بود. طفلک مراسم شون بهم خورد.کلی عذر خواهی کردم و گفتم همسرم بیاد در مورد ضرر و زیان حرف بزنیم.

دوست های عماد اومدن گفتن بذار آب رو باز کنیم ببینیم آب از کجا میزنه بیرون که آب عین چشمه از تو تصفیه آب  میزد بیرون .لوله ش ترکیده.

 همیشه وقتی از خونه میرفتیم بیرون آب و برق (به جز برق یخچال) رو قطع میکردیم .😣😣

از تجربه ما استفاده کنید هر وقت خواستید برید بیرون ، فلکه زیر سینک دستگاه تصفیه رو ببندید

  • Vafa 1192

تربیت کودک متعادل ٢

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

بهش شیر دادم  و رها درست مثل کسی که از خوردن مست شده با چشای نیمه باز توی بغلم خوابیده.انگار که خواب ببینه گاهی لبخند میزنه گاهی میخنده و من دلم برای لپ های صورتی و مژه های بلندش میره. خم میشم و بین دو چشمش رو میبوسم .و میگم خدایا کمکم کن مامان خوبی براش باشم . 

توی تربیت کودک متعادل توی مبحث تنبیه میگه ما خیلی وقتا بچه مون رو کیفر میکنیم نه تنبیه! هررررر رفتاری که توش عصبانیت و خشم داشته باشه کیفره و کیفر مال مجرمه نه کودک. تنبیه چیه؟ تنبیه گفتیم هشدار و تذکر دادن توام با تلخکامیه برای حوزه ی ارزش ها .ارزشها خط قرمزن. چطور باید تنبیه کنیم؟ مثلا کودکی رو تصور کنید که مادرش سه تا کیک بهش داده. گفته دوتاش رو بخور اما یکی رو برای بابا نگه دار. مادر میاد میبینه بچه هر سه تا رو خورده. اینجا بچه باید تنبیه شه. چون امانت داری که ارزشه زیر پا گذاشته شده(ماچیکار میکنیم؟ قربونت برم نوش جانت خوب کردی خوردی الان یکی دیگه بهت میدم بخور🔫🙂) تنبیه چه طوری؟ روی زانو خم میشیم بازوهای بچه رو نگه میداریم و مقتدر و جدی نگاه میکنیم توی چشماش و با جملات و سوالات کوتاه و مکرر بهش میفهمونیم الان دقیقا بابت چی داره تنبیه میشه.اینجوری:کیک بابا رو خوردی؟ نباید کیک بابا رو میخوردی. باید کیک بابا رو نگه میداشتس؟ چرا کیکی که مال بابا بود رو خوردی ؟ این نگاه جدی (بدون خشم) ٣٠ثانیه بیشتر نباید طول بکشه. تو اون مدت کودک سعی میکنه ادا بده سرش رو بچرخونه دلفک بازی دربیاره و هرررررر کاری بکنه تا اون نگاه رو بهم بزنه . شما باید محکم بازوهاش رو نگه داری و همون طور جدی نگاه کنی توی چشماش. حالا روح تتبیه شده و نیاز به پاسمان داره ،باید چیکار کرد؟ بعد سی ثاتیه یه دونه لپش رو بکش،یا چشمک بزن ،یا دوستانه بزن رو شونه ش. حالا تنبیه تموم شده! 

نکات مهم :١تنبیه نباید بیشتر از سی ثانیه باشه

٢: تنبیه باید بلافاصله بعد خطا اتفاق بیوفته چون بعدا بچه فراموش میکنه و نمیدونه بابت چی داره تنبیه میشه. وسط مهمونی نمیتونی تنبیه کنی؟ بیخیال اون موضوع شه . دیگه نگو بریم خونه حسابت رو میرسم بذار بچه فکر کنه ندیدی

٣: باید علت تنبیه رو با جملات کوتاه و ساده بگی و هی تکرار کنی تا بفهمه بابت چی داره تنبیه میشه .جملات طولانی و کنایه ایی ممنوع ! مثلا نگو شکمت بترکه صبح تا شب غذا بدم بازهم گشنه ایی! اینجا بچه نمیدونه موضوع چیه؟ حتی فکر میکنه کی صبح تا شب بهش غذا دادن؟ چرا مامان میخواد شکم من بترکه؟ 

٤: لحن حتما باید بار تلخی داشته باشه تا اثر کنه ! وقتی با لبخند میگی عززززیزم کیک بابا رو چرا خوردی؟ بچه با خودش میگه لبخندت بهم میگه کار خوبی کردم.

این نوع تنبیه کودک رو خود کنترل گر بار میاره.

ایشالله که بتونم اینطور رفتار کنم.

ادامه دارد...

  • Vafa 1192

بهش میگن تاول شیری

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۴۷ ب.ظ

یکی از خوبی هایی که رها داره اینه که شبا رو میخوابه. از اول خوابیده. از اولین روزی که به دنیا اومد خوابیده. اوایل خودم بیدارش میکردم بهش شیر میدادم تا یه موقع قندش نیوفته. آخه یادتون که هست ، من دیابت بارداری داشتم و دکتر بهم گفته بود باید اوایل خیلی حواسم به شیر رها باشه چون اون تو شکمم قند بیشتری دریافت کرده. اینجوری بود که بهش شیرخشک هم دادیم. چون من حتی یک قطره شیر هم نداشتم. باید بغلش میگرفتم شیر میدادم و اون اونقدر میمکید تا بلاخره شیر تولید شه . بغلم بود و داشتم فکر میکردم که احتمالا من اصلا شیر نداشته باشم و بچه م شیرخشکی شه که یهو شیر از گوشه ی دهنش ریخت بیرون چقدرررر حوشحال شدم و تازه مشکلات شیردهیم شروع شد. یکی از مجراهای شیری گرفت.تاول زد، شد تاول شیری.اولیل نمیدونستم اسمش تاول شیریه .همه بهم میگفتن شیر بده خوب میشی. درد جمع میشد تو سینه م بعد زیر بغلم بعد تمام قسمتهای سمت راست بدنم و هییییچ کمپرس سرد و گرمی اثر نداشت حتی دستم آرنجم پشتم همه جاای بدنم زق زق میکرد و من گریه میکردم و تاول شیری هر روز دردناک تر میشد و من هر روز و هربار از درد گریه میکردم.شیر جمع میشد پشت مجرا و من زجر میکشیدم .دوماه سخت گذشت. یه روز بلاخره توی سرچ ها فهمیدم این دردی که من دارم تاول شیریه و باید برم دکتر زنان .دکتر گفت احتمالا باید با سرنگ خالیش کنم اما بیا  دست نزنیم و هی شیر بده تا فشار شیر راه رو باز کنه. مادرشوهر دوستم گفت روش عسل و زرد چوبه و روغن زیتون بذار اون تاول رو میشکافه . چند شب همون رو گذاشتم و احساس میکردم هر روز داره پوست تاول نازک تر میشه و دردش بیشتر .تا اینکه یه روز حین شیر دادن تاول ترکید و خون زد بیرون  و راه شیر باز شد و من نجات پیدا کردم .

  • Vafa 1192

تربیت فرزند متعادل

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ

میگه یکی از دلایلی که انسانها بچه دار میشن اینه که "رشد" کنن.

بچه رشد میکنه و ما رو مجبور میکنه قبل اون رشد کنیم و بزرگ شیم.

رشد کردن باید متعادل باشه. دایرت واهر در تمام حوزه ها . نخواهیم که کودک خاص تربیت کنیم . خاص بودن یعنی در یک حوزه رشد داشتن مثل نوابغ ! و این یعنی رشد غیر متعادل !  

برای اینکه بچه رو تربیت کنیم اول باید خودمون تربیت شیم.

باید بدونیم اصل و اصول زندگی ما چیه؟ چه چیزهایی برامون ارزشه ،جهت این زندگی به کجاست؟ 

رشد رو اگه مثل یه جاده ببینیم ،تربیت علامت گذاری این جاده س. جاده ایی که جهتش به سمت اصل و هدفی هست که دنبالشیم. 

اگه زندگی جهت مشخصی نداشته باشه علامت گذاری اشتباه میشه. مثل اینکه تو جاده میزنیم گردش به چپ ، راننده میچرخه به چپ درحالی که باید میچرخیده به راست و از مسیر منحرف میشه. همه ی پدر و مادرها برای تربیت بچه شون زحمت میکشن اگه نتیجه نمیده چون جهت زندگی مشخص نیست.یکی از مشکلاتی که داریم اینه که تو زندگی ده ها اصل داریم درحالی که اصل باید یکی باشه !اصل یکی نیست و نمیدونم دنبال چی هستیم! 

اگر آدم مذهبی و مسلمانی باشید طبیعتا میدونید اصول دین چیه؟ تو اصل نمیشه تقلید کرد خودت باید به باور برسی .یکی از اصول دین توحیده چقدر راجع به توحید تحقیق کردیم که به باور برسیم؟ در حد کتاب دینی دوم ابتدایی! که از تقلید هم کمتره! . 

برگردیم به تربیت

تربیت با تشویق و تنبیه اجین شده . اما منظور از تنبیه چیه؟ 

به واژه های : تنبیه ، مجازات و کیفر توجه کنید. چه تفاوتی دارن؟ 

تنبیه به معنی هشدار و آگاهی دادن توام با تلخکامی هست 

مجازات نتیجه منطقی عمل هست مثل ورزش کردن و سلامتی - سیگار کشیدن و بیماری ریه .

کیفر توام با خشونت هست مثل خشونت کلامی مانند تحقیر ، خشونت جسمی مانتد کتک خشونت شخصیتی مانند مظلوم نمایی و ایجاد احساس گناه و...کیفر مال مجرم است نه کودک. 

حالا بیاید رشد رو بتن ببینیم تربیت رو قالب. بتن مایع است و سیال. اگر داخل قالب مناسب نریزیم هدر میره. تنبیه مال کیه؟ مال وقتی که کودک از قالب خارج شده. ارزشها رو زیر پا گذاشته.رد کردن ارزشها یعنی بیرون رفتن از قالب یعنی هدر رفتن که باید جلوش رو گرفت

ارزش مال حوزه خط قرمزهاست. رد کردن خط قرمز تنبیه داره.امانت داری ارزشه

مهارت مال حوزه اهمیت هاست . رد کردن اهمیت ها مجازات داره اما تنبیه هرگز ! درس خوندن مهارته،نخونی صفر میگیری. صفر گرفتن نتیجه منطقی عمله،بهش میگن مجازات

کیفر مال مجرمه.کودک نباید کیفر بشه(مامانت نمیشم،دیگه دوست ندارم، هیشکی قبولت نداره... اینا همه خشونت کلامیه)

اجازه بدیم کودک تو حوزه مهارت ها و اهمیت ها اشتباه کنه خطا کنه تا یادبگیره.شیر رو از یخچال ور داشت ریخت زمین؟ کمک کن پاک کنه . ارزشهاست که تنبیه بدون خشونت داره. مشکل جامعه ایرانی و غیر ایرانی اینه که نظام ارزشی مشخصی نداره

ادامه دارد....

 

(برگرفته از سخنان استاد سلطانی)

 

  • Vafa 1192

چالش های جدید

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۵۱ ق.ظ

یه چیزی هست به اسم خودسانسوری که من دچارشم. وقتی کسی کاری میکنه که من رو ناراحت میکنه یا حتی بدتر به من آسیب میزنه نمیتونم بگم نه ! بعد دچار خودسرزنشگری میشم که چرا نتونستم مانع شم ! 

حالا بچه دار که شدم یکی دوبار این خودسانسوری در مورد رها هم اتفاق افتاد ! نمیتونستم بگم اینکار رو نکنید آسیب میزنه به گردن بچه به کمر بچه ... که مثلا بزرگتره بهش برمیخوره که من بعد این همه سال بچه داری بلد نیستم؟ بعدش دچار عذاب وجدان شدیییید میشدم که این بچه زبون نداره زبونش منم دارم در حقش کوتاهی میکنم بخاطر خوشایند کس دیگه ! اینجا خجالت رو گذاشتم کنار و مودبانه توضیح دادم مثلا ببخشید زیر سرش بالشت نذارید براش خوب نیست ، روی پا محکم تکون ندید سرش تکون میخوره، کنار گوشش رو نبوسید شنوایش آسیب میبینه ، نذازید دستتون رو بخوره ممکنه تمیز نباشه ، نشونیدش هنوز توانایی نشستن نداره و.... و خب بعضی جاها با عناد طرف مقابل مواجه میشدم و میشم که نه طوریش نمیشه خیلی حساسید ما قدیما همینجوری بزرگ میکردیم و... حتی بدتر ! کارش رو هی تکرار میکنه. بارها گفتم کنار گوش بچه رو محکم نبوسید و همچنان میبوسه !!!! میذارتش روی پا و محکم تکونش میده که به شدت برای مغز بچه ضرر داره! و آدمیزاد جونش به جون بچه ش بنده و این بشر داره هی خودش رو از چشم من میندازه با این عنادهاش! اصلا من حساسم ؟ بچه ی من مگه نیست؟ احترام بذار به حساسیتم! 

یه بار یه مشاور میگفت بچه رو چند تربیتیش نکنید! وقتی مادر بچه حرفی میزنه سریع حرف مادر رو رد نکنید! یک تربیت نادرست از طرف مادر خیلیییی بهتر از چند تربیتی هست ! وقتی کسی ایرادی هم به تربیت مادر میبینه باید بررسی اون ایراد کارشناسانه باشه ! نه از روی سلیقه ی شخصی! تازه تو یه محیط جدا به صورت خصوصی با ادبیات مناسب با مادر مطرح شه! 

و من مطمئنم این طور خودسر رفتار کردن ها تو تربیت بچه هم نمود پیدا میکنه ! 

  • Vafa 1192

٦٣روزی که گذشت

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ب.ظ

تو این چند وقتی که نبودم چندبار اومدم نوشتم اما فقط تو پیش نویس ذخیره کردم مثلا:

*  رها امروز ده روزه شد ما رفتیم خونه ی مامانم ،درد بعد از زایمان (سزارین) از تصورم راحت تر بود ،

** رها امروز ١٥روزه س کولیک داره شبا گریه میکنه شربت دایمتیکون و بی بی کیر و روتفلور و بی بی کولیک باریج و ... هیچ کدوم تاثیر نداره 

***رها امروز٣٦روزه س ، ما هنوز خونه ی مامانمیم من از استرس تنهایی و شبهای کولیکی رها وقتی میرم خونه مون تب و لرز میگیرم. اولش فکر میکردم سرما خوردم اما وقتی فقط شبا تب و لرز میگرفتم و خونه ی مامانم که بودم حالم خوب میشد فهمیدیم از استرس و اضطرابه .

****امروز رها ٤٠روزه شد ما برگشتیم خونه مون اما قرار شد هر روز مادرم یا مادرشوهرم بیان خونه ما تا من کم کم با خونه مون و شرایط حدیدش کنار بیام .

 

 

و حالا رها ٦٣روزه س. واکسن دوماهگی رو زدیم از تب ٣٩درجه گذشتیم با کولیک های شبانه کنار اومدیم و من دیگه وقتی رها گریه میکنه اونقدرا دستام نمی لرزه. همسرم هر روز بهم میگه تو بهترین مادر دنیایی و من رها که بزرگ شه بهش میگم چقدر براش مادری میکنی. شنیدن این حرفها از طرف همسرم اعتماد به نفسم رو بیشتر کرد ، اولش فکر میکردم برای دلخوشیم میگه اما تکرار پی در پی ش باعث شد باورم شه و به خودم اعتماد کنم ،توانایی هام برگرده و بهتر بتونم اوضاع رو مدیریت کنم.

  • Vafa 1192

ساعت شیش و بیست دقیقه ی عصر ١٥اسفند

يكشنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ ق.ظ

دقیقا دو ررز بعد از انتشار آخرین مطلب تو اینجا ،  ،در شرایطی که هنوز یک هفته به تولد دخترمون مونده بود ، توی یک شرایط اورژانسی دکتر تصمیم به بیرون آوردن بچه گرفت و حالا "رها" خانم ما ١٣روزه س! 

همه چیز از یه سونوگرافی ساده شروع شد و بند نافی که سه دور دورگردن جنین پیچیده بود و حرکاتی که کند شده بود. من میخواستم برم بازار و برای کوسن های تخت جوجه خانم تور بخرم ، سر راه فکر کردم بذار سونوی ١٢هفته رو هم بدم به دکتر ، دکتر گفت تا اینجا که اومدی بذار قلبش هم بشنویم . بعد گفت چرا قلبش آروم میزنه؟ وفا بیا برو سونو، دکتر سونو چیزایی نوشت رو کاغذ که ختم شده بود به کلمه ی: ٦از ٨. دکترم پشت تلفن گفت برو بیمارستان بگو نوار قلب بگیرن. گفتم که من میخواستم برم بازار و حالا ساعت ٤ظهر بیمارستان بودم زنگ زدم که عماد بیا، فکر میکردم بیخودی دارم میکشمش بیمارستان و خودم همه کارها رو میکنم که دکترم گفت اتاق عمل رو آماده کنید باید بچه رو دربیارم! ساعت ٦و بیست دقیقه ی عصری که هییییچ انتظارش رو نداشتم رها به دنیا اومد و دنیای من قشنگ تر شد❤️

  • Vafa 1192

انتظار شیرین اومدنت

شنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ق.ظ

طبق آخرین سونوگرافی امروز میشه ٣٨هفته و ٦روز ، اما سن بیولوژیک بارداریم میشه ٣٧هفته و سه روز .دکتر میگه علت رشد بیشتر جنین دیابت بارداری من هستش. این روزایی که دیابت باعث میشه هر روز ٤بار انسولین بزنم . توی آخرین سونوگرافی دکتر گفت بند ناف دو دور ، دور گردن جنین چرخیده اما خوشبختانه شله و چون رشد جنین خوبه احتمالا زودتر درش بیارن. این روزا اونقدررر زورش زیاد شده که وقتی لگد میزنه رد لگدهاش از روی شکمم دیده میشه و حسابی هم دردم میاد. این روزا اون تعیین میکنه کدوم سمت بخوابم چطور بخوابم بشینم؟ پاشم؟ دفعه قبل که تو صف مطب دکتر بودم تا میخواستم بشینم پاهاش رو فشار میداد زیر قفسه سینه م و مجبور میشدم پاشم . فکر کنم جاش تنگ شده بود و حوصله ش سر رفته بود. الان زمینش منم خورشیدش منم غذاش منم آبش منم خوابش منم ... جهانش منم . جهان کوچیک و تنگ و امن . تمام دیشب خواب بیمارستان میدیدم اولین باره میرم اتاق عمل و استرس زیادی دارم. اتاق نقلی خانم رو چیدیم ، ساک بیمارستانش هم بستم . گهواره ش رو گذاشتم کنار تختمون و منتظریم که بیاد ❤️

  • Vafa 1192

دردی که مثل جون کندن بود

جمعه, ۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۷ ق.ظ

همه چیز با یه پهلو درد ساده شروع شد. من درازکشیده بودم و پهلوم درد میکرد. عماد گفته بود نمیتونی بیشتر بمونی؟ نمیتونستم بیشتر بمونم . حالم خوب نبود رفتم خونه مون بعد تر عماد اومد. عماد هم بود که دراز کشیده بودم و پهلوم درد میکرد و همه چی با یه عطسه بهم ریخت. یه عطسه ی یهویی و گرفتگی شدید عضله پهلو و دردی که منو مثل یه مار به خودم میپیجوند و عماد هاج و واج به منی که روی تخت از درد به خودم میپیچدم و نفسی که بالا نمیومد. اولش فکر کردم استخون پهلوم در رفت .عماد زنگ زد اورژانس و توضیح که داد گفتن در رفتگی نمیتونه باشه اما برید بیمارستان زنان زایمان.اونوقت شب کجا میرفتیم؟ گفتم دستم رو بگیر ببینم میتونم تکون بخورم یا نه. دستم رو کشیدم به پهلوم و دیدم ورم نداره.کمی دراز کشیدم درد کمتر شد و جوجه ی توی شکمم تکون خورد و خیالم راحت شد که حالش خوبه . عماد کمکم کرد بلند شم دوش آب گرم بگیرم و به هر مصیبتی صبح کنم. مامان اومد رفتیم دکتر رفتیم سونوی کلیه و کبد و کیسه صفرا و اینا هیچ کدوم نبود . باز یهو درد پیچید تو بدنم عین دیشب . بدتر هم شد . من گریه میکردم و هرچیزی که دم دستم بود چنگ میزدم و دو روز بستری شدم بیمارستان و نهایتا بعد تمام آزمایشها گفتن اسپاسم شدید عضله س . و چه اسپاسم شدیدی بود. یه هفته س خونه خوابیدم و با هرنفسی که میکشیدم درد میپیچید تو بدنم و فکر کردم حضرت زهرا چی کشیده با پهلوی شکسته و جنینی که سقط شده؟ میدونی دنده ت که درد کنه هر نفس که میکشی درده تکون میخوری جونت بالا میاد و فکر کن تو اون وضعیت جنین هم سقط کنی . سقطی که فشارش آدم سالم رو از پا درمیاره میفهمی؟ منم نمیفهمیدم .

  • Vafa 1192

دختر یا پسر؟

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ب.ظ

من دراز کشیده بودم روی تخت و دکتر پروب سونوگرافی رو روی شکمم حرکت میداد و تصویر جنین کوچیک توی شکمم توی مانیتور روی دیوار ،سیاه و خاکستری نمایش داده میشد.هنوز باورم نمیشد اون کوچولوی توی ال سی دی جوجه ی منه. عماد اولین بار بود تصویر جنین رو از نزدیک میدید و هیجان چشماش برام لذت بخش بود. دکتر دستش انگشتای کوچولوش پاهاش سرش و حتی معده و قلبش رو نشون میداد و من از اینکه میدیدم اون میتونه تکون بخوره پاهاش رو جمع کنه دستاش رو تو سینه قفل کنه شگفت زده بودم . دکتر به شوخی گفت عجب وروجک شیطونیه یه دیقه آروم نمیگیره ، من دلم غش رفت براش. دکتر گفت به پهلو دراز بکش و نفس عمیق بکش شاید کمی بیاد بالاتر و پاهاش رو صاف کنه . پاهای کوچولوش رو صاف کرد و دکتر گفت جوجه تون دختره. عماد از هیجان بالا پرید منو بغل کرد بوسید گریه کرد خندید و من مبهوت هیجان عماد خندم گرفته بود. اونقدر که همه بهم گفته بودن علائم بارداریت شبیه مادرای پسرداره هرآن منتظر بودم دکتر بگه پسره ، هرچند اون لحظه ذره ایی برام تفاوت نداشت چی باشه اما انتظارم پسر بود ولی راستش همیشه  ترجیحم این بود فرزند اولم دختر باشه. هرچند عماد از روز اول میگه دختر مال باباشه چون دخترا بابایی میشن .دخترها تعصب باباشون رو خیلی دارن من این رو از تویی دیدم که همیشششششه طرف باباتی. 

خلاصه الان یه دختر کوچولو تو راه داریم 😍❤️

  • Vafa 1192