کیک میخورم و دم نوش
کیک و دم نوش میخورم . هوا سرده و من لباس تنم نازکه که پتو پیچ شدم . عماد خوابیده . یه خواب تخت . استاد گفت دو ساعت بیشتر وقتتون رو نمیگیره چندتا برنامه ساده س .برای اون ساده س که من هی کد رو مینویسم و کد ویژن ارور میده . کیک و دم نوش میخورم و عماد پهلو به پهلو میشه. من از اوناش نیستم که بگن مهم اینه تلاش کنی حالا نتیجه هرچی که شد. نتیجه برای من مهمه . اصلا واسه نتیجه س که تلاش میکنم . گفتم ازفردا دیگه نمیرم پیاده روی . گفتم و مرغ بریون خوردم . گفتم و کیک پختم . گفتم و ... . گفت نمیشه . اون گفت نمیشه و من گفتم خودم یه کاریش میکنم . من گفتم یه کاریش میکنم و روزنامه قدس گفت صفحه رو عوض کردیم . گفتم یه کاریش میکنم و نشریه سلام گفت بودجه نداریم . گفتم یه کاریش میکنم اما نرفتم سراغ آناج ... هنوز هم دارم میگم یه کاریش میکنم . کیک و دم نوش میخورم . عماد صورتش رو فرو برده تو بالشت .استاد گفت این هفته دیر تشکیل میشه و من کد مینویسم ارور میده .حساب کتاب میکنم خرج و دخلم یکی نیست . آموزش میگه آز ها رو باید تعطیلات بیای بهش میگم ترم اخرم میگه نداریم ! تولد عماد چند روز دیگه اس براش کالج خریدم ,چرم و مارک و گرون و خالی شد حسابم .... چای و دم نوش میخورم استاد میگه پروژه رو چیکار کردی میخوام داد بزنم هیچی ,من انصراف میدم. میگم یه کارهایی کردم . میرم رو وزنه مامان میگه چی؟ میگم هیچی ! روزی 4.5 کیلومتر پیاده روی و رژیم و ونوستات و آلگومد و هیچی!!!
میفهمین درهم و قاطی و پاتی ام ؟
نگاه به عکسم نکنید من از اونام که که وقتی همه چی بهم میریزه میشینن یه گوشه دنج بدبختیاشون رو چای میکنن سر میکشن .
- ۹۶/۰۷/۲۴