طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

کودک درونم غصه ش میاد

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ق.ظ

دیشب دیدم تنم درد میکنه . دیدم آبریزش بینی دارم . خودم قرص نخوردم , خودم لباس نازک پوشیدم خودم خواستم لرز بگیرم . دلم برای یه سرماخوردگی اساسی تنگ شده بود . برای ناز کردن , برای عزیز دور دونه شدن  یه ذره شده بود.  هوس یه مریضی کرده بودم که تهش مزه ش بمونه زیر دندونم . دلم خواست یکی برام آش بپزه برام لیمو آب بگیره بهم بتوپه که روتو بکش بخواب استراحت کن ... دلم محبت میخواست دلم حس عزیز بودن میخواست دلم دیده شدن  میخواست .

صبح شد من سرماخوردم گلوم ور کرد تنم کوفته شد ... کسی زنگ نزد حالم رو بپرسه. زنگ زدم به مامان وسط حرفام گفتم که سرما خوردم نگفت پاشو بیا اینجا نگفت پا میشم بیام اونجا ... مِن مِن کردم و تهش خودم گفتم میام اونجا گفت چی بپزم؟ گفتم آش گفت آش سخته . گفتم سوپ گفت باشه حالا بیا .... نچسبید اینجوری رفتن ولی گفتم میرم . میرم و خودمو لوس میکنم . زنگ زدم به عماد که حالم خوب نیس که مریضم که تنم درد میکنه گفت استراحت کن . گفتم میرم خونه مامان اینا دلم خواست بگه آره حتما برو ولی گفت واسه چی میری؟ بگو مامانت بیاد . مامانم نمیاد مامانم باید التماسش کنی بیاد, انگار اینجا هفت پشت غریبه س براش ... انگار من هفت نسل دورم ازش انگار من خودم شوهرم کردم خودم رفتم اون سر دنیا . انگار خونه ما چون خیلی بالا شهر نیس طاعون داره اه اه پیف پیفه ... اینا رو نگفتم به عماد . بهش گفتم نه خودم میرم . گفت چه جوری میری خب ؟ تا بری تا  بیای ولش کن . نگفت با آژانس برو نگفت خودم میام دنبالت نگفت ... گفت بشین خونه خب تا عصر خودم بیام ... گفتم تا عصر تنها بمونم ؟ گفت خب استراحت کن . باشه دوست داشتی برو خونه مامانت .... کسی ناز نخرید کسی تب نکرد کسی دلش نسوخت .... حس بدی داره ... خیلی بد داره . زنگ زدم به مامان که نمیام گفتم خودم یه کاریش میکنم . حالا من موندم و یه خونه خالی بهم خورده و یه تن کوفته و دل شکسته و ناز نخریده و اشکهایی که بی دلیل هی میریزن و من خالی نمیشم .

پا میشم موهام رو میبندم . میوفتم به جون خونه ... وسایل رو میچینم سر جاش گرد میگیرم ظرفا رو  از تو آب چاکان جمع میکنم رختها رو میشورم و هی همه جا تار میشه خیس میشه هی فین فین میکنم هی دلم میترکه هی غصه م میاد هی میخوام بذارم همه جا و همه کس رو برم و باز هی میوفتم به جون خونه ....

  • Vafa 1192

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">