طعم گس خرمالو

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

دعوت به چالش " این من هستم"

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ب.ظ
من بودم و سحری و خونه و عمادی که خوابیده بود .
نتیجه حوصله سر رفتن میشه همین !!!

این عکس بخشی از ماست !
بخشی از وسایلی که باهاشون زیاد سر کار داریم ...
دلم میخواد شما رو به چالش " این من هستم " دعوت کنم .
یه عکس از وسایلی که بیشترین استفاده رو ازش میکنین یا بهش علاقه دارین بذارین و تیتر کنین "این من هستم " :)
منم یه عکس کامل تر میگیرم :)

  • Vafa 1192

گفتم ببخشید یا نگفتم ؟

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۲ ب.ظ

یه تیشرت صورتی پودری پوشیده بودم .از اونا که نازکن و خنکن.

یه شلوارک سرمه ایی پوشیده بودم . از اونا که نرمن و خنکن .

نشسته بودم روی مبل و پاهام رو دراز کرده بودم روی میز. ژله ی هلو میخوردم و نسیم خنک از در ایوون میزد تو .

گفتم شب بود؟

دوازده رو گذشته بود و من توی نور کم خونه ژله میخوردم و فکر میکردم .

فکر میکردم به معذرت خواهی . به قول ریحان معذرت خواهی یه کلمه نیست که بگی و تموم .

معذرت خواهی یه فعله . یه فعل استمراری .

انجام فعلی مستمر که نشان دهنده ی نهایت تاسف و پشیمونی بابت  کاری که تو گذشته از شخص سر زده که نباید سر میزده . یا  بابت کاریکه  سر نزده ودر واقع  باید میزده!


فعل استمراری از حال شروع و تا ابد ادامه داره . تکرار نکردن اون اشتباه تا ابد, تو زیر مجموعه فعل استمراری معذرت خواهی قرار میگیره . فعل معذرت خواهی بسته اون خطا میتونه متفااوت باشه .


مثلا وقتی میگی ببخشید یعنی دیگه تکرارش نمیکنی . یعنی باید جبران کنی .

معذرت خواهی یه کلمه نیس که بگی و خلاص !



ولی خب میدونی چیه ؟ بعضی اشتباه ها مثل یه تیر خلاص میمونن که از فاصله نزدیک به شقیقه شلیک شده باشن .

دنگگگگگ..... و تمام .

اون موقع دیگه فرصتی واسه معذرت خواهی نمیمونه که .

وقتی یکی رو با اشتباهت میکشی نگو بخشیدن بلد نیس !

  • Vafa 1192

سند بیست سی !!

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۴ ب.ظ

وقتی تو بهبوهه انتخابات حرف سند بیست  سی شد خیلیا مثل اسپند رو آتیش بالا پایین پریدن خیلیا تکذیبش کردن کلی متن در جهت تخریب و برعکس حمایت ازش همه جا رو پر کرد.

وقتی متن ترجمه شده اش رو خوندم هیچ نکته ی منفی به ذهنم نرسید . رفتم سایت یونسکو و متن اصلی رو خوندم . همه چیز خیلی عادی بود . از کلمات به صورت خیلی خیلیییی کلی  استفاده شده بود . برای همین ادم اصلا شک نمیکنه مثلا اونجا که میگه تساوی جنسیتی منظورش چیه ؟

تو همون سایت یونسکو رفتم قسمتهای دیگه اش ! خواستم ببینم یونسکو تعریفش از تساوی جنسیتی چیه ؟

همون طور که داشتم چرخ میزدم رفتم قسمت حقوق همجنسبازان . شاید باورتون نشه . تو اون قسمت به بند 4 سند2030 اشاره شده بود ( لینک متن اصلی رو تو پ ن میذارم ) نوشته بود : یونسکو بر این عقیده است هیچ کشوری نمیتواند به هدف شماره 4 سند بیست سی تحقق بخشد اگر,  دانش اموزان آن کشور به علت تمایل جنسی شان و همچنین هویت جنسیتی که برای خود در نظر گرفته اند ( مثلا همجنسباز یا ترانزجندر ) در معرض خشونت قرار بگیرد .

یعنی همجنسبازان ( اعم از زن و مرد ) وغیره نباید مورد خشونت قرار بکیرن یعنی همه تو جامعه باید قبولشون کنن  تا هدف شماره 4 محقق بشه .

توهمون قسمت حقوق همجنسبازان کاملا دونه دونه اونها رو نام برده : همجنسبازان زن :lesbian , همجنسبازان مرد gay , بایسکشوال , ترانزجندر ...)

هدف شماره 4 :

Goal 4 : to ensure inclusive and equitable quality education and promote lifelong learning opportunities for all .


آموزش با کیفیت و برابر که شامل "همه "چیز و در طول عمر هر شخص برا همه باشد .

اینجا " همه " شامل همجنسباز ها هم میشه .



 

UNESCO recognises that no country can achieve Sustainable Development Goal 4 if students are discriminated against or experience violence because of their actual or perceived sexual orientation and gender identity.


میگه : یونسکو تشخیص داده هیچ کشوری نمیتونه هدف شماره 4 رو محقق کنه تا زمانی که دانش اموزانی که تمایلات همجنسگرایانه دارند مورد اذیت و آزار فیزیکی یا لفظی قرار بگیرند!!!


مطلب دومی که هست امضای این سنده !!

طبق اصل 77 قانون اساسی عهدنامه ها قرارداد ها و موافقت نامه های بین المللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسه ! یعنی هیچ دولتی نمیتونه سر خود با تشخیص خودش بره تعهد نامه ایی چیزی امضا کنه !!

حالا آیا سند بیست سی تعهد نامه است یا صرفا یک توافق دوستانه اس که تعهد اجرایی نداره؟

تو ابندای این  بیانیه نوشته شده : ما به نیابت از مردمی که به آنها خدمت میکنیم متعهد میشویم که برای تحقق کامل این دستور کار تا سال 2030 بی وقفه تلاش کنیم . اخرش هم نوشته : ما بار دیگر قویا بر تعهد خود مبنی بر اجرای کاملِ" دستورکار ِ"حاضر تاکید میکنیم .


استفاده از کلمه ی دستور کار کاملا الزام اجراییش رو مشخص میکنه!!


 تازه تو همون قسمت حقوق همجنسبازان هم نوشته شده :




facilitate action in selected countries to prevent and address homophobic and trans phobic violence in educational settings.


میگه یونسکو میتونه اقدام کنه برای تسهیل اعمال برخورد در کشور های موردنظر تا جلوگیری به عمل بیاد از رفتارهای ضد گروه همچنسگرایان و ترانزجندرها..


پ ن :

http://en.unesco.org/themes/school-violence-and-bullying/homophobic-transphobic-violence

  • Vafa 1192

ساده س . خیلی ساده . زندگی رو میگم !

دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۲ ب.ظ

+نشسته بودیم زیر آلاچیق .قرار بود تا سحری بمونیم باغ و بعد, قبل اذان برسیم خونه . عماد "بیست هزار آرزو" ی محسن چاووشی رو وا کرده بود . محمد امین قلیون میکشید و آقا محسن ( شوهر خواهر شوهرم ) بال مرغ کباب میکرد . یه جای اهنگ که رسید طاطان گفت خاله منیر هندددددییییی ! خاله منیر پاشد که ادای هندی ها رو در بیاره . من خندم گرفت عماد کف زد . طاطان سوت . محمد امین خم شد دود قلیون رو از پایین فوت کنه بیرون . گفت این از همون دود هاس که تو تالار ها میدن بیرون . همه خندیدم و محمد پاشد که با خاله منیر برقصه .


+عماد گفت گاز بده . دنده رو دادم چهار . گفت گاااز بده دنده رو دادم پنج . گفت گاز بده . گاز دادم گفت گاااااااااز بده گفتم عماد شد 130 . گفت برو وقتی جاده مال توه . برو وقتی خلوت . گاااااز بده . محمد امین گفت برو من دوربین ها رو حفظم . خاله منیر گفت آفرین عررروووووس گلم . مامان طیبه ( مادرشوشوهرم ) اما آیت الکرسی میخوند . من گاز میدادم و ماشین پرواز میکرد .یه لحظه دلم خواست پنجره رو وا کنم سرم رو بیارم بیرون و داد بزنم .



+گفتم عماد اگه از نشریه ماهی یه تومن بدن یه وام ور میدارم ده میلیونی . پونزده میلیونم از بابا میگیرم . گفت خب؟ گفتم میدمش به تو . گفت برات ماشین میخریم . گفتم نه میدمش به تو که توام وام برداری یه اپارتمان دیگه ثبت نام کنیم . بعد قسط هاش رو باهم بدیم . لبخند زد : خب؟ گفتم باقیش هم لباس میخرم . خندید : چقدرشو قسط میدی ؟ گفتم :اوووووووووم ؟ وام 18 درصد باشه میشه چقدر؟ گفت شاید  کمترش رو گرفتیم . میگم :اووووم حالا تو فرض کن ماهی 350 تومن قسط وام .650 تومنش میمونه . 300 تومنش رو میذارم کنار که تا 6ماه یه بار بریم سفر . بلیط و هتل با تو . مال منم اونجا خرج میکنیم . بریم مالزی . خندید : خب باقیش  رو چیکار میکنی ؟ گفتم باقیشم یه ماه مانتو میخرم یه ماه کیف یه ماه کفش ... باز هم خندید .گفتم واسه چی انقدر میخندی؟ پیشونیم رو بوسید و گفت تو پولاتو پس انداز کن خانوم خوبم . باقی چیزا رو بذار به عهده من . لبامو جمع کردم :خب اینام پس اندازه دیگه . گفت میدونم و چشمک زد !

  • Vafa 1192

short notes

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۰۳ ق.ظ

+ یهو وسط حرفام درست وسط گلایه هام دکتر گفت میدونی همسرت خیلی دوست داره ؟ من این رو به وضوح تونستم از حرفاش بفهمم . یعنی دوست داشتنش انقدر واضح بود که میشد مجسمش کرد . عین یه گل خوشبو روی میز یا یه تابلو  زیبا روی دیوار .


صبح بود که گلهای توی راه پله رو داشتم آب میدادم . گلهایی که تازه جون گرفتن . قبلتر ها که عمادی در کار نبود . ظهرهای تابستون بعد نهار , پنجره رو وا میکردم ومیخوابیدم روی تختم که دقیقا زیر پنجره بود . یه نسیم ریز خنک پرده سفید اتااقم رو تکون میداد و کم کم خواب بعد از ظهر میشست پشت پلکهام و من دقیقا بین خواب و بیداری خونه ی سفیدی رو تصور میکردم که توش پراز گلِ , پراز شمعدونی . بعد یه کتابخونه بزرگ با یه میز و یه آقایی که مهندسه . غرق عددهاشه .


+پتوی سفید کوچیکی میکشم روی عماد که روی مبل خوابیده . تلویزیون رو خاموش میکنم و مثل تمام شبها زیر کتری رو روشن میکنم برای یه دم نوش تازه .
take my leave of you پخش میشه و من بی هیچ دلیلی اندوه توی صدای خواننده رو دوست دارم . بی اونکه تمرکز خاصی روی کلماتش داشته باشم یا اینکه همدردی خاصی با عشقی که  دزدیده شده !

+ خسته ام . دیر وقته و من از صبح سر پا بودم . اما به طرز باورنکردنی دلم میخواد یه کوکو بپزم یه کوکوی خوشمزه !


+چشام هنوز گرم نشدن که کسی گونه ام رو میبوسه و من انگار که از جای بلندی پرت شده باشم از خواب میپرم . عماد میگه آروم باش نمیخواستم بترسونمت . من توی تاریکی اتاق با چشای گیج خواب نگاش میکنم .عماد سرم روتکیه میده به سینش  . چشام میوفتن روی هم .

  • Vafa 1192

من این بازی رو سخت مجبورم

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۵ ق.ظ
دستم رو زدم زیر چونه و خیره شدم به تخته ی پر از عدد . نگاه میکنم به مدارها و نیم مدارها و فکر میکنم الان میتونستم سر کلاس نقاشی باشم و راجع به تابلوهای گروته شاوه فرانسه بشنوم یا توی کلاس معماری اسلامی غرق بازی نور و رنگ و شیشه شم یا حتی سر کلاس نمایشنامه نویسی یا روانشاسی یا حتی حقوق ... من هرجای میتونستم باشم و پر از زندگی شم اما الان مجبورم سر این کلاس بشینم و با هر مدار و عدد ذره ذره زندگی از روحم بریزه بیرون ... تو زندگیم جاهای زیادی بوده که فهمیدم اشتباهی اونجام اما هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت تو زندگیم به این شدت از اشتباهی بودنم پر از اندوه نشده بودم ... انقدر احساس پشیمونی نکرده بودم
من درست دو قدم مونده به خط پایان انرژیم تموم شده !
استاد میگه وفا آر خروجی چی میشه ؟ نگاه میکنم به طبقه اخر با بی حوصلگی تمام میگم آر ال موازی آر سی موازی آر اِی سی کلکتور .

  • Vafa 1192

باید

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۳ ب.ظ
مریم گفت -) آقا عماد خیلی زرنگن ! نمیشد گفت شوکه شدم اما انتظارشم نداشتم که مشاوری که اوایل ازدواجمون رفته بودیم بشینه همه تحلیل هاش رو از شخصیت ما بذاره کف دست مریم .
گفتم -) البته که همین طوره ! و این خیلی بده که ادم عمرشو کنار یه ادم ابله بگذرونه . خیلی خوبه که عماد هوش اجتماعی بالایی داره و خیلی خوب میتونه من رو زندگیمون رو اطرافیان رو میدیرت کنه .
تکیه ش رواز رومبل ور نداشت . ابروش رو داد بالا .مثل تمام وقتهایی که میخواد نشون بده خیلی تحلیل ها تو ذهنش داره . خیلی خونسرد گفت : خب البته . ولی زندگی با یه آدم زرنگ به این سادگیا نیست . همون طور که خودت میگی اونا دوست دارن دیگران رو مدیریت کنن
موهای پشت گردنم گره خورده به زنجیر گردن بندم . دستمو بردم پشت گردنم : بستگی داره زرنگی رو چی تعبیر کنی . بنظر من زندگی با یه آدم باهوش که خوب میدونه کجا چه رفتاری و چطور داشته باشه اتفاقا زندگی رو آسون تر میکنه . مدیریت مگه بده ؟ من گمون نمیکنم صرف مدیریت به زندگی آسیب بزنه ! مدیریت هست و همه آدمها دارنش . این چطور مدیریت کردنه که مهمه . اتفاقا من دوست دارم عماد من رو مدیریت کنه اما خووووب مدیریت کنه . بدونه قلقم چطوره , دنده لجم کجاست و چطور میشه راضیم کرد یا حتی خوشحال و سورپرایز . من احمق نیستم متوجه میشم داره از راه فلفم حرفشو رو کرسی میشونه اما کیف میکنم که اینقدر خووب من رو بلده . انقدر من براش مهمم که نمیخواد ناراحتم کنه . نمیخواد اذیتم کنه و البته این از هوشش نشات میگیره که بهترین راه رو واسه به انجام رسوندن هدفش انتخاب کرده . زندگی با ادم های باهوش و زرنگ اصلا سخت نیست . اتفاقا این آدمهای کودن هستن که همیشه بدترین راه و بی فکر ترین راه رو واسه رسوندن منظورشون و هدفشون انتخاب میکنن و در اخر یا تسلیم میشن یا زندگی رو با لجبازیشون به گند میکشن .
مریم دیگه ادامه نداد .نه اینکه قانع شده باشه یا تسلیم شده باشه یا حتی نظرش تغییر کرده باشه . اما فهمید من اجازه نمیدم وارد زندگیم شه .

شاید ما تو زندگیمون اختلافات زیادی داشته باشیم که منشا ش هزار و یک تا دلیل داشته باشه اما این دلیل نمیشه این قضیه رو به دیگران هم نشون بدیم  و بهشون اجازه بدیم وارد حریم زندگیمون شن . من اگه دوست ندارم کسی بفهمه گاهی با عماد اختلاف نظر دارم و حتی جر وبحث بخاطر اینه که فکر میکنم تو قدم اول به شعور خودم توهی کردم به انتخاب نا درست خودم ,به عدم تواناییم تو مدیریت زندگیم اعتراف کردم .

یکی از نکات مهم تو جمع ها  حالا هررر جمعی تاکید میکنم هرررررر جمعی اینه که اصلا  اصلا اصلا اصلا نباید گذاشت کسی حتی حس کنه بین شما همسرتون دوگانگی و یا حتی اختلاف سلیقه هس . حالا شاید این برداشت از رفتارهای ساده ما شده باشه . مثلا تو یک جمعی وقتی همسرتون داره حرف میزنه مثلا راجع موضوعی تحلیلی داره یا نظری میده که ما باهاش مخالفیم یا حتی خاطره ایی تعریف میکنه که ما فکر میکنیم اشتباه تعریف میکنه ابدا نباید تو جمع گفت . هرچی که گفت باید تایید کرد و یا حداقل سکوت . وقتی همسرتون حرف میزنه شما باید جوری به حرفش گوش کنین که انگار داره مهم ترین حرف ممکن رو میزنه و شما تا به حال نشنیدید حتی اگه تکراری باشه . همیشه در جمع ها با همسرتون محترمانه برخورد کنین مثلا حتی اسمشون رو همراه آقا یا خانم خطاب کنین مثلا آقا امیر یا  مینا خانم . یا امیر جان / مینا جان . .. این رفتار محترمانه  به دیگران این پیام رو میده که همسر من برای من عزیزه محترمه و شما حق ندارید بهش بی احترامی کنین . و متقابلا بی احترامی به من حتی .



پ ن : اگه من این جا از اختلافاتم حرف میزنم چون تنها جاییه که میتونم راجع بهشون حرف بزنم و خیالم راحت باشه کسی نمیشناسه .
  • Vafa 1192

خب آدم خودش هم باید دقت کنه ^_^

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۱۸ ق.ظ

ساعت سه شب

- عماد پاشو قرصتو بخور  .عماد خوابیده بود روی کاناپه . چشاش رو چند بار باز و بسته کرد و پرسید ساعت چنده؟

- سه . ورق قرصشودادم دستش . نشست . قبل از اینکه قرص رو از پوشش دربیاره درست مثل کسی که یهو متوجه چیزی شده باشه گفت این چیه؟  من همونجوری که سرپا ایستاده بودم گفتم خب معلومه لووکسین...هنوز جمله م کامل تموم نشده بود که "هر دوازده ساعت یکبار "رو برگه دیدم . خم شدم

- چی؟ متوکلوپرامید؟

عماد زل زد تو چشام

+ دیشب هم  همینودادی ؟

من از خنده پخش شدم روی عماد

-حالا این قرصه چی هس؟ خب تقصیر من نیس رنگشون عین هم بود

+ضد تهوع

- بمیرم برات میگم امروز چرا اینقدر میخوابی :)))

  • Vafa 1192

عادت میکنیم

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۵۶ ق.ظ

میدونید من عادت کردم هر ماه چیزی زیر دلم مشت بزنه بهم

عادت کردم هر ماه رو به موت شم

از درد بپیچم دور خودم و دعا دعا کنم مسکن اثر کنه

عادت کردم اون نیم ساعت رو بمیرم

اونقدر عادت کردم که وقتی نیس نگران میشم . انگار که چیزی سر جاش نیس . درست نیس . وقتی این ماه درده دیر شروع شد  و من دیر به خودم پیچیدم , مدام منتظر بودم .منتظر اتفاقی که تاخیرش اذیتم میکرد.

ما آدما به وجود  همه چی عادت میکنیم , حتی درد!




دم  ظهر وقتی بی حال افتاده بودم روی تخت , وقتی دیگه منتظر چیزی نبودم . عماد بغلم کرده و کف دستش رو گذاشته بود زیر شکمم , گرمای دستش آرومم میکرد . دیگه خیالم راحت بود .

  • Vafa 1192

رخوت بعد از ظهر

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ب.ظ

از اینجا که من خوابیدم همه چیز به طرز غریبی کجه. من تا کمر فرو رفتم تو رخوت خواب بعد از ظهر و درست مثل کسی که تا کمر توی دریا باشه و با هرموج سرش زیر آب بره و بیرون بیاد ، خوابم میبره و بیدار میشم . 

از اینجا که من خوابیدم همه چیز به طرز غریبی کجه .از بین پلکهام نگاه میکنم به آونگ ساعت.به فرشته ی سفیدی که آویزون شده و تاب میخوره . فکر میکنم هندونه رو میریزم توی آب میوه گیری. چشام بسته میشه .هندونه ها توی آب میوه گیری میچرخن و میچرخن و له میشن . بعد فکر میکنم به افطار و درست قبل از اینکه چیزی روی اجاق گذاشته باشم فرو میرم توی خواب ...


  • Vafa 1192